شهيد بهرام گل آور در پنجم آذر ماه سال 1337 در شهرستان بندر انزلي ديده به جهان گشود . پس از پايان دوران ابتدايي به مشهد مقدس هجرت نمود تا به فراگيري علوم ديني بپردازد . سه سال در جوار بارگاه مطهر امام هشتم (ع) در مدرسه حضرت آيت الله ميلاني به تحصيل پرداخت و از همان زمان با تفكر امام خميني (ره) و بيداد حكومت پهلوي آشنا شد . سپس به شهر خون و قيام (قم) هجرت و در مدرسه داراالشفاي قم از محضر استادان علوم ديني خوشه ها چيد و بهره ها جست . براي پيروزي انقلاب اسلامي و حفظ آن بسيار تلاش نمود .
سالهاي متمادي مسئوليت فرهنگي جهاد سازندگي و مركز پرورش اسلامي هلال احمر انزلي را عهده دار و از اعضاي اصلي شوراي هيئت عاشقان ثارالله سپاه پاسداران آن شهرستان بود . و مدتي نيز مديريت كاروان حج تمتّع را بعهده داشت و در جلسات مختلف مذهبي به عنوان مدرس كلاسهاي عقيدتي و احكام و معارف اَداي وظيفه كرد و با ذوق هنري كه داشت ، از جمله طراحان نمايشگاههاي دوران جنگ به شمار مي رفت . و طي مراحلي براي انجام مأموريت هاي محوله به كشورهاي افغانستان ، فلسطين و لبنان اعزام شد .
در سالهاي دفاع مقدس بارها به جبهه ها عزيمت نموده و 23 ماه از عمر پر ثمرش را در مبارزه با حضم دون بسر برد و در حاليكه فرمانده گردان 14 صاحب الزمان در رستة مهندسي رزمي جهاد سازندگي را بر عهده داشت در 4/4/67 در جزيرة مجنون براثر بمباران شيميايي دشمن به وصالش رسيد وآسماني شد .
ای امت مسلمان و ای برادران و خواهران دینی باید قدر نعمت های انقلاب را درک کنید و گوش به فرمان رهبر انقلاب باشید . عافیت طلبی نکنید که در امتحان سخت پشیمان خواهید شد . امروز اسلام و امام راه سعادت را به ما نشان داده و باید در این مسیر حرکت کنیم . ای برادران من ، رزمندگانی که در جبهه های حق با کفر می جنگند همان هایی هستند وقتی که پیام امام را شنیدند که فرمود جبهه رفتن از اهم واجبات است . تمام زندگی شان را گذاشتند و رفتند
اینان زندگی و خانواده خود را گذاشتند و به پیام امام لبیک گفتند و به مهمانی خدا رفتند . خدا قبول کند . پس آگاه و هوشیار باشید تا ضد انقلاب و دشمنان نتوانند گزندی به انقلاب و کشورمان وارد کنند و به کوری چشم استکبار پرچم اسلام همیشه برافراشته باشد .
بهرام گل آور
اگر به خواهیم به زندگی معنا دهیم باید عنصر هدف را در تمامی مراحل تکامل خود در نظر بگیریم . انسان هایی که در مسیر زندگی خود هدفمند باشند برای رسیدن به نقطه وصال از هیچ تلاشی فروگذار نبوده و تقدس هدفی که برایش گام برداشته اند را به خوبی درک می کنند . ایمانشان محکم ، قلبشان آرام و وجودشان در خدمت رب العالمین خواهد بود .شهید بهرام گل آور هدفش رسیدن به قله عزت و شرف بود و تار و پود وجودش سرود حق طلبی سر می داد و لحظه ای برای رسیدن به سر منزل مقصود آرام نگرفت .برادرم شهید بهرام گل آور از زمانی که برای تحصیل و آموختن علوم دینی پا به حوزه علمیه گذاشت روح آزاد منشی و ظلم ستیزش روزبه روز بیدار تر می شد . هر چقدر پای کرسی استادان و علمای برجسته دینی تلمذ می کرد مظلومیت اسلام و ظلم وستم رژیم طاغوت برایش روشنتر می شد .شهید بهرام گل آور در حساس ترین شرایط و پر مخاطره ترین ایام مبارزه با کفر و بیدادگری اهدافش را بر مبنای احکام و اصول مبانی اعتقادی و اسلامی ترسیم نمود و با استمداد از اهل بیت (ع) و در رکاب رهبر انقلاب هرگونه رنج و مرارتی را چون شهد به جان خرید . بارها مورد تهدید و تعقیب و ضرب و شتم عمال رژیم قرار گرفت اما لحظه ای عقب ننشست . هر بار که از قم به شهرستان انزلی می آمد ساکش پر بود از اعلامیه ها و نوار های سخنرانی حضرت امام و ما با دیدن آن همه اعلامیه شوکه می شدیم . زیرا در آن فضای خفقان که رژیم برای مبارزان انقلابی ایجاد کرده بود باز هم برادرم بدون هیچ کونه رعب و وحشتی اقدام به حمل اعلامیه می کرد .بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی چند ماهی جبهه بود و مدتی هم در پشت جبهه فعالیت های فرهنگی و مذهبی خود را ادامه می داد. به لحاظ لیاقت و استعداد های معنوی که در ایشان وجود داشت ، چندین مسئولیت را در شهرستان انزلی به وی سپردند . از مسئول فرهنگی هلال احمر گرفته تا جهادسازندگی و امور حج و زیارت .جالب اینکه هر چقدر مسئولیت بهرام بیشتر می شد افتادگی و خضوعش هوایدار تر بود . با تمام وجود سعی می کرد وظایفش را به نحو احسن انجام دهد . با مدیریتی که داشت زمان و مکان و شرایط خاص خانواده نمی توانست لطمه ای به امورات محوله اش وارد کند . با آنکه صاحب همسر وفرزند شده بود اما همچنان جبهه های جنگ میعادگاه عاشقانه اش بود و پشت جبهه فرصتی برای خدمت به خلق خدا محسوب می شد .یک روز از برادرم بهرام پرسیدم : شما با این همه مشغله کاری که دارید چگونه فرصت می کنید به کار های شخصی و امور منزل برسید ؟ ایشان پس از مکثی کوتاه در جواب سؤالم چنین گفت : برادرم چه کاری از این مهمتر که به اسلام ، انقلاب و ملت خود خدمت کنیم ؟ امروز میدان جهاد در راه خدا مهیاست و یک مؤمن واقعی باید در تمام عرصه ها حضور داشته باشد .شهید بهرام گل آور نمونه ای کامل و بارز از انسانی متقی ، با ایمان و نستوه بود . در سنگر دفاع از مظلوم و جدال با مستکبران ، مردم ستم دیده لبنان ، فلسطین ، افغانستان هم از حماسه آفرینی ها و ایثارش بی بهره نماندند .در سنگر جهد وجهاد ، فرماندهی گردان 14 صاحب الزمان (ع) پشتیبانی مهندسی رزمی جهادسازندگی استان گیلان هرگز نام بهرام گل آور را از یاد نخواهد برد و همرزمانی که برایشان افتخاری بزرگ بود که در کنار مردی از جنس عشق و شهادت با دشمن می جنگند .شهید بهرام گل آور ردپای عشق را نه فقط در جبهه ها بلکه در کوچه پس کوچه های معرفت از خود به یادگار گذاشت . مردی که سایه بلندش از عصر و زمانه اش فراتر رفت و تا دور دست های آینده تابید . دنیا هرگز ثروتی برای خرید او نداشت و بهای او به قیمت یک ایثار بود که با شهادت در آمیخت و حد مرزی نداشت . آری او خدایی زیست تا به خدا رسید . جان داد و بهشت ستانید .
“نقل از برادر شهید“
گاهی در عالم بشریت به مردانی برخورد می کنیم که عظمت و بزرگی شان حد و مرز ها را در نوردیده و ملت ها و نژادها را به حیرت وا می دارد . این ها اسطوره های جاودانی بشریت اند . انسان هایی که دنیا برای همیشه خود را نیازمند افکار عالیه و ایمان متعالیه آنان می بیند . ذهن در وادی حیرت می ماند و دیدگان در هاله ای از حسرت قرار می گیرد .اینان در راه پاسداری از کیان اسلام و کتاب آسمانی از ایثار جان خویش دریغ نورزیدند و برای بارور ساختن شجره طیبه اسلام ناب محمدی با نثار هستی خویش درس فضیلت را به نیکی آموختند .شهید بهرام گل آور از زمانی که شمیم دل انگیز دفاع مقدس و ایستادگی در برابر کفر را با جان و دل خریدار شد به دفعات با کاروان همان مردمی هلال احمر و جهادسازندگی قدم به میدان نبرد پا گذاشت و چندین بار از نواحی مختلف بدن مجروح گردید . ترکش های بدنش به او آرامش می داد و او رابیشترازپیش نیازمند عشق می کرد . دردجراحات جنگ را برای خود نعمتی می دانست وشفاعتی برای آخرت .وقتی برادرم به عنوان مسئول حج وزیارت منصوب شدند هم به عنوان مبلّغی توانمند بودوهم در هنگام مناسک حج به همراه زائران وحجاج ایرانی مراسم برائت ازمشرکین راباشکوه وصلابتی خاص برگزار می کردند تاصدای مظلومیت مسلمانان رابه گوش جهانیان برساند .دریکی ازسفرهای برادرم به خانه خدا اتفاق جالبی افتاد . زمانی که ایشان از ایران به سمت عربستان حرکت کردندودر فرودگاه جده پیاده شدند . به قسمت تحویل وسایل وتفتیش بدنی رفتند . وقتی برادرم بهرام درحال عبوراز مسیر حس گرها بودناگهان بوق ممتدی از دستگاه بلند شدوپلیس عربستانی بعد ازتفتیش بدنی ازایشان خواست تالباسش را در بیاورد .وقتی که بهرام لباس هایش را درآوردومجدداً ازکنار دستگاه عبور کرد بازهمان صحنه تکرار شد . پلیس عربستانی نگاهی به بهرام کردواز این که هیچ گونه شی فلزی ویا غیرمجازی با اونیست ولی بازهم دستگاه اعلام منع عبور می کند برایش تعجب آور بود . لحظه ای بعدچند پلیس دیگر به آن پلیس ملحق شدند وبرادرم بهرام که متوجه موضوع شده بود لبخندی زد چون به زبان عربی کاملاً آشنا بود صدایشان کرد و گفت مشکل از دستگاه شما نیست . بلکه در بدنم یادگارهای ظلم وخصم جنگ افروزان بعثی است که باعث تعجب شما وبلند شدن صدای اژیر دستگاه شده است .بعد از شنیدن حرف های برادرم پلیس های عربستانی مات ومبهوت به هم نگاه می کردند . انگار هیچ حرفی برای گفتن نداشتند . از چهره شان معلوم بود که کلی شرمنده شده اند . در سفرهای بعدی هر بار که شهید بهرام گل آور به حج می رفت و با آن ها برخورد می کرد ، پلیس های عربستانی بهرام را به عنوان مرد آهنی ایران صدا می زدند و به هم نشان می دادند .آری ، آنان که برای دفاع از حریم جامعه اسلامی و احیاء دین خدا در مقام عمل دست به جهاد اکبر می زنند در مصاف با باطل از هیچ کس و هیچ چیز هراس ندارند . وفای به عهد و صداقت در کردار و رفتارشان مشهود است . این دلاوران خداجوی نخست خود در میدان عمل ایفای نقش می کنند سپس دیگران را به عمل صالح در راه خدا دعوت می نمایند
“نقل از برادر شهید“
سال 66 پس از مدتي جهادسازندگي مرا به پادگان شهيد طرح چي قم اعزام كردند در آنجا دوره اي فشرده توانستم رانندگي بولدوزر و گريدر را ياد بگيرم پس از پايان دوره به جهادسازندگي در اهواز معرفي شدم در آنجا به خاطر احتياج شديد به راننده گريدر بلافاصله مرا به هويزه اعزام كردند پس از اندكي توقف به جزيره مجنون اعزام شدم .جهاد گران گيلان در محلي به نام سه راه مرگ در تيپ 3 فعاليت مي كردند به ما دستور داده شد تا جاده اي خاكي احداث كنيم تا راه رسيدن به مناطق عمقي جزاير مجنون را كوتاهتر شود اما عراقي ها دست بردار نبودند از آنجايي كه فاصله ما با آنها كم بود همه روزه و با انواع توپ و خمپاره و به خصوص تيربار ما را زير آتش گرفتند علاوه بر آن با اعزام غواصان زبردست كمين مي زدند و با افزايش تهاجم غواصان عراقي شهيد گل آور نقشه اي كشيد و بدين منظور تعدادي از برادران جهادگر را به فن شنا آشنا بودند را گرد آوري كرد و پس از جلسه اي ماموريت جديد كه همانا مبارزه و عمليات ضد كمين بر عليه غواصان عراقي بود را به برادران تفهيم كرد بعد آنان را با تلاش و نارنجك مسلح نمود با اين برنامه از حملات عراقي ها كاسته شد. و تعدادي از آنان هم اسير ضد كمين جهاد گران شدند يك شب در حال احداث جاده اي كه به خط ختم مي شد بوديم كه گرفتارآتش بي امان عراقي ها شديم با راهنماي شهيد گل آور بهتر ديديم به جاي دنده 1 از دنده 3 استفاده كنيم تا احداث جاده سريعتر پيش برود. خوبي اين كار اين بود كه از دقت عمل عراقي ها در هدف قرار دادن بولدوزر و لودر كاسته ميشد و در ثاني بولدوزر كمتر در گل فرو مي رفت يك شب در تداوم آن جاده يكي از بولدوزر هاي D8 جهادسازندگي كه بسيار گرانقيمت و ساخت ژاپن بود بر اثر اصابت توپ و يا نقص فني از كار افتاد هر قدر تلاش كرديم كمتر نتيجه مي گرفتيم و تا نزديك صبح تعداد ديگري از تعمير كاران آمدند اما موفق به راه اندازي آن نشدند از آنجايي كه بولدوزر حركت نمي كرد به صورت هدفي ثابت به راه اندازي آتش بارهاي عراق در آمده بود چنانچه شب به پايان مي رسيد بدون ترديد اين بولدوزر هدف قرار مي گرفت حاج بهرام در يك آن مرا صدا كرد و گفت هر طور شده بايد اين دستگاه را از تیررس دشمن خارج كنيم من هم بيدرنگ اطاعت امر نموده سوار بولدوزر ديگر وارد عمل شدم اما همين دقايق چند گلوله توپ به نزديك بولدوزر اصابت و آن را در حالت سقوط به داخل آب قرارداد. و اين لحظاتي بود كه سپيده صبح در حال دميدن بود در يك آن با فرمان حاج بهرام از بغل بولدوزر و به حالت خطرناكي وارد آب شدم و در همان حالت تلاش كردم تا بولدوزر را از جا بكنم اما آن دستگاه غول پيكر حتي تكان هم نمي خورد. حاج بهرام با فريادهاي يا علي از من مي خواست كه بيشتر تلاش كنم در همان حال به من گفت اگر تا چند دقيقه ديگر اين دستگاه به حركت در نيايد بر اثر آتش دشمن به آهن پاره تبديل شده پانصد ميليون تومان به جهادسازندگي خسارت وارد مي شود پس بجنب من هم با تشويق و فريادهاي حاج بهرام روحیه گرفته و با تمام وجود گاز بولدوزر را گرفتم حاج بهرام هم با فريادهاي يا علي مرا همراهي مي كرد كه ناگهان در يك آن بولدوزر از جا كنده شد و من با حركتي ديگر دست به انتقال آن زدم در حال عقب نشيني در حالي كه با انواع توپ و خمپاره بعثيان بدرقه مي شديم توانستيم آن دستگاه گران قيمت را به نقطه اي امن هدايت نماييم. بعدا ديگر برادران با فرصت كافي توانستند آنرا راه اندازي نمايند و پس از پايان ماموريت حاج بهرام مرا بغل كرد و بوسيد و به دنبال آن طي يك تشويق يك شلوار 6 جيب و يك كاپشن قهوه اي رنگ و يك كفش كتاني به من هديه داد و در تكميل آن 17 روز مرخصي برايم منظور كرد.
دستگاه كرین كه در كندن كانال در تالاب نقش ارزنده اي دارد حد فاصل نيروهاي اسلام و بعثيان گير كرد و بدنبال آن با آتش توپخانه دشمن به طور زمين گير شد. شهيد گل آور در بازديد از منطقه از همه خواست كه به هر قيمتي اين دستگاه را به جبهه اسلام انتقال دهند گفتن اين دستور آسان بود ولي انجامش كارستان زيرا آن دستگاه حجيم با كمترين مشكوكي هدف برقراري گرفت در اين ميان شهيد گل آور رو كرد و به من گفت برادر اگر اين بيت المال را به اين طرف انتقال دهي خدمت بزرگي به اسلام و رزمندگان منطقه كرده اي و ضمنا يك تشويق بزرگ هم از طرف من داري. از فردا شناسايي جهت انتقال كرين را آغاز كردم ولي آن چيزي كه مرا دلواپس مي كرد گشتي هاي عراق بود كه گاهي به منطقه ما نفوذ مي كردند . سرانجام با توجه به اهميت دستگاه كه در سخنراني شهيد گل آور متجلي شده بود وارد عمل شدم و پس از رفع تناقص دستگاه آنرا به حركت درآوردم كه بلافاصله با آتش بي امان بعثيان مواجه لذا بهتر ديدم كه به كار خود خاتمه دهم مشكل انتقال را با شهيد در ميان گذاشتم كه ايشان ضمن قدرداني از اقدام من چگونگي انتقال من چگونگي انقلاب را به من گوشزد و راهنمايي لازم را نمود لذا از فردا با بكارگيري دستورات شهيد در طول 20 روز توانستم آن دستگاه حجيم را به جبهه ايران انتقال دهم و شهيد گل آور هم به قولي كه داده بودند عمل كردند
با آغاز سال 67 جنگ به وضعيت حساسي رسيده بود و هر آن انتظار حادثه اي جديد مي رفت بر اثر آتش گسترده عراق تعداد زيادي از ادوات مهندسي منهدم شده بود و ما گرفتار كمبود وسايل مهندسي جهت راه ساز شديم به ما دستور دادند كه يك دستگاه بولدوزر را جهت راه سازي به جزاير مجنون و در اطراف پاسگاه ترابه1 انتقال دهم با ورود به ابتداي جاده خاكي كه توسط شهيد گل آور احداث شده بود متوجه شديم كه از رفت و آمد هاي معمول خبري نيست هر طوري جلوتر مي رفتيم دلشوره ما بيشتري ميشد تا اينكه به انتهاي جاده رسيديم محل در زير غباري از دور فروخته بود از تريلي به سرعت پياده شديم كه در يك آن شهيد گل آور را با بدني خونين ديدم ولي از بقيه نيروها خبري نبود با اشاره شهيد به كناري آمديم كه در يك آن بدنهاي پاره پاره شهدا از آن جمله شهيد كوچك نژاد نمودار شد در يك آن صحنه كربلا در مقابل چشمان ما مجسم گشت ما كه گريه امانمان نمي داد يكديگر را بغل كرديم و گریستيم تا اينكه شهيد گل آور به حرف آمد و از بمباران سنگين هوايي دشمن گفت: به جستجو پرداختيم ولي هر كجا كه قدم مي گذاشتيم جز لخته هاي خون و خودروهاي منهدم شده چيزي نمي يافتيم. كه بعدا پي برديم مجروحين توسط شهيد گل آور به عقب منتقل شده اند و شهدا هم آخرين لحظات زندگي خود را در آغوش شهيد طي كرده اند.
در يكي از روزها مرحوم حسن گل آور پدر شهيد گل آورم براي سرشكي فرزند به جزيره مجنون آمد و ما با ماهي هاي صيد شده از وي پذيرايي كرديم در اين ميان از پدر خواستيم خاطره اي از پسرش بگويد. او پس از مدتي مكث نگاهي به چهره شهيد انداخت و گفت حكم بازداشت اين آقا پسر در جيبم بود از اين حرفش تمامي بچه ها گوش هايشان را تیز كردند و از پدر خواستند به حرفش ادامه دهد گفت آن زماني كه كه ما مشغول خدمت شهرباني در شهرستان انزلي بودیم خبري آوردند كه تعدادي از جوانان اعلاميه حضرت امام خميني را تكثير مي كنند. تا اينكه در سال 57 كه مبارزات مردم به اوج خود رسيده بود حكم بازداشت پسرم را به من دادند و گفتند برو پسرت را بياور من به مافوقم رو كردم و گفتم پسر كه جرمي مرتكب نشده ولي او فرياد زنان گفت پسرت آشوب گر است او بر عليه شاه يعني شخص اول مملكت حرف مي زند و هر شب در مساجد انزلي سخنراني مي كند مي گويد آن رژيم سلطنتي آمريكايي است و از خودش اختياري ندارد.. من آن حكم را جلب را كه غير از پسرم تعداد ديگري از جوانان مبارز را شامل مي شد همچنان در جيبم نگه داشتم تا اينكه انقلاب اسلامي پيروز شد.
يكي از خاطرات حاج بهرام سال 66 در مراسم حج بود با توجه به اينكه حاج بهرام مدير كاروان حج و زيارت بود و برنامه كاري مربوط به خودش را داشت ولي كاري را كه بايد روحاني كاروان انجام ميداد يعني مراقبت از كهنسالان درانجام مرايض ديني حج و اينكه آنان اعمال خود را درست انجام بدهند را به عهده مي گرفت او در مراسم حج دور پيرمردان و پيرزنان مي ايستاد و به آنها كمك مي كرد دعا مي خواند و آنها تكرار مي كردند يك لحظه او را ديدم كه چشمان خود را روي هم فشار مي دهد فهميدم كه درد تركش ها به اوج خود رسيده اند و آن درد ناشي از فشاري بود كه سيل جمعيت به او وارد مي كردند با ديدن من لبخندي زد تا نگران نباشم البته مي دانستم كه تظاهر به سلامتي مي كند هميشه موقع مشكلات و سختيها همين طور بود هر چند كه تركش ها راحتش نمي گذاشتند ولي او هيچ گاه اين دردهاي جانكاه را به رخ نمي كشيد و يا آن را متجلي نمي ساخت.
شهيد و دوستانش انسانهايي انقلابي بودند و براي خود مرزي نمي شناختند آنان همچون سيد جمال الدين اسد آبادي معتقد بودند و هر جايي كه فرياد لااله الاا… محمد رسول ا…بلند مي شد آنجا سرزمين اسلام است و بايد به مردم آنجا كمك كرد بدين منظور آنان وارد افغانستان مي شوند و در آن كشور ضمن دوستي با مجاهدين افغانستان از تجربه هاي گرانقدر آنان در نبرد با ارتش اشغالگر سرخ بهره برده و بيش از پيش در تجربه خود من افزايند. پانويس1( از متفكران برجسته اسلامي است كه در بیداري و وحدت بخشي مسلمانان تلاش هاي تحسين بر انگيز نمود وي به خصوص با شناخت از آفت هاي استعمار سفرهاي زيادي به كشورها جهت بيداري مسلمانان نمود مبارزات او با ترفندي هاي استعمار و تكيه او بر اسلام و مسلمين از ويژگي هاي برجسته اين مصلح اجتماعي است. در حمايت از مردم مسلمان و مظلوم افغانستان شهيد گل آور در عمليات شهر هرات كه توسط مجاهدين افغاني بر عليه ارتش شوروي سابق انجام گرفت شركت كرد .و درآنجا بود كه گوشه اي از توانايي زرهي يك چريك گيلاني را به رخ كشيد و نظرها را به خود جلب نمود ولي آن چيزي كه شهيد را عذاب مي داد اختلافات قومي و نژادي و قبيله اي افغانستان بود كه مانع اتحاد آنان مقابل دشمن مي شد اين شهيد كه با نام جمعيت علي وارد افغانستان شده بودند بساط تبليغات و حتي مناظره را در آن سرزمين پهن كرد وي با تلاش تحسين بر انگيز هر كجا كه قدم مي گذاشت تفرقه را به كناري افكنده و اتحاد و برادري را جايگزين آن نمود و در اين راه خدمات فراواني را در منطقه هرات به مردم و قبايل آنجا نمود كه هنوز هم در يادها ماندگار شده است.
شهيد به خاطر تسلطي كه به زبان عربي داشت و در اعزام كاروانهاي حج از طرف مسئولين به عنوان مبلغ اعزام مي شد و در همانجا باب دوستي را با مسلمانان كشورهاي ديگر مي گشود به خاطر داشتن تجربه و تحليل هاي قوي از اوضاع سياسي و اجتماعي مسلمانان جهان بحث و مناظره كم كم مورد غضب باند آل صعود قرار مي گيرد در مناظره با مامورين آل صعود را با بياناتي آتشين اثبات مي كند و مورد تحسين همگان قرار مي گيرد در تابستان سال 66 دگر بار به عنوان مبلغ حج خونين اعزام مي شود. پانويس1( آل صعود در اين سال به دستور آمريكا حجاج ايراني را مورد حمله ناجوانمردانه قرار مي دهد و تعداد زيادي را به شهادت مي رساند كه در پاسخ به آن خيانت ارتش جمهوري اسلامي ايران در مورخه 66/5/10 عمليات والفجر 6 در منطقه عملياتي ميمك آغاز و بيش از 2500 نفر از بعثيان را كه از طرف عربستان حمايت مي شوند كشته و زخمي مي كند. كه ناگهان در حركتي ناجوانمردانه مامورين خاندان سعودي به سوي حجاج ايراني آتش مي گشايد و در حرم امن الهي تعداد زيادي از حجاج به حرم برائت از مشركين به خون مي غلتند شهيد گل آور با كمك ديگر برادران ايراني مجروحين را به بيمارستان انتقال و تعداد زيادي را از صحنه دور مي كند در حاليكه خود ش هم جراحت هاي سختي برداشته بود . به كمك حجاج ديگر كشورهاي انقلابي كه آنان هم به حرم حمايت از ايرانيان مورد غضب قرار گرفته بو مي شتابد و تا اينكه با قلمي شكسته حج خونين را به سوي جبهه هاي جنگ ترك مي كند.
بر خلاف تصور كه هميشه در بهار و تابستان به خاطر گرماي شديد هوا شور جنگ در آن منطقه سرد ميشد عراق سال 67 را با حمله به فاوو آغاز مي كند به دنبال آن بكارگيري سلاح هاي شيميايي جزاير مجنون را هم مورد حمله سنگين قرار مي دهد. در اين ميان مقر جهاد گران به صورت قتلگاه در مي آيد شهيد گل آور به كمك جهادگران كه مورد حمله شيميايي ناجوانمردانه قرار گرفته بودند مي شتابد و با قايق هاي موتوري آنان را به عقب انتقال مي دهد، خودش هم در معرض گازهاي شيميايي قرار مي گيرد ولي دست از تلاش بر نمي دارد. پانويس1(عراق با حمايت 44 كشور جهان توان رزمي خود را از 25 لشكر در سال 65 به 50 لشكر در سال 67 افزايش مي دهد و آن گاه با گرفتن چراغ سبز از استكبار جهاني و با بكارگيري سلاحهاي ممنوعه شيميايي اقدام به باز پس گرفتن فاو و شلمچه و…مي كند و اين حمايت ها در حالي از عراق انجام مي شد كه دولت شوروي سابق از ورود سيم خاردار به ايران جلوگيري به عمل مي آورد. تا اينكه با پيچيدن چفيه اي به دور صورت تا گازهاي شيميايي مانع فعاليت او نشود براي نجات نيروهايي كه احتمالا از ديد پنهان مانده بودند راه مقر را كه در زير ابري زرد رنگ حاصل از گازهاي سوزان شيميايي غير قابل رويت شده بود به حركت در مي آيد كليه برادران با التماس از وي مي خواهند كه بازگردد ولي او در پاسخ آنان مي گويد ممكن است مجروحين در آنجا باشند. شهيد گل آور لحظه به لحظه دورتر و دورتر مي شد و مجروحان هم با ته مانده توان او را صدا كرده و خواهان بازگشت مي شوند تا آنكه قايق موتوري وارد آن ابرهاي مخوف شده و از نظرها پنهان می گردد و مجروحان مي مانند با يك دنيا آه و حسرت. و ديگر كسي او را نمي بيند تا اينكه پس از پايان جنگ تحميلي پيكر مطهرش همراه با ديگر شهدا به ايران باز مي گردد.
در زمستان سال 57 در دفتر كار خود نشسته بودم كه مافوقم مرا خواست پس از مقداري سخنان مقدماتي به من گفت امروز ساعت 2 بعدازظهر 2 نفر جوان كه از قم حركت نموده اند با اتوبوس كه اين مشخصات را دارند وارد انزلي مي گردند تو وظيفه داري در جلوي بي بي حوريه اتوبوس را متوقف و به هر قيمت آن چمدان سياه را براي شهربانی خيلي اهميت دارد بدست آوري و ضمنا حاملين آن را هم بايد دستگير كني من ابتدا خواستم با بهانه جويي اين ماموريت را از گردن خود خارج كنم ولي ديدم بهانه جويي فايده اي ندارد و در ثانی فكر كردم اگر من مامور اين كار باشم بهتر است تا يك نفر ديگر خلاصه را افتادم و سر موقع و در محل حاضر شدم تا اينكه اتوبوس را متوقف و دو جوان با آن چمدان سياه خارج شدند جلوتر كه رفتم ترس برم داشت زيرا آن دو جوان كسي نبود به جز پسرم و دوستش. پانويس( امامزاده اي در بيرون شهر انزلي (غازيان) كه زيارتگاه عدم مردم و محل توقف مسافران است. فرخ بلندكش با مشاهده آن دو نفر سريعا خود را به آنان رساندم گفتم اگر دو تا پا داريد دو تاي دگر هم قرض كنيد و برويد خودتان را قايم كنيد زيرا اگر نجنبيد مي وريد جايي كه عرب ني انداخت آنان هم با شنيدن سخنان من در حاليكه سعي مي كردند محتوي چمدان را كي چيز معمولي جا بزنند با سرعت نور فرار كردند. كه بعدا معلوم شد كه آن چمدان پر بود از اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني امام كه اگر كشف مي شد صدمه بزرگي به انقلابيون انزلي و جاهاي ديگر وارد ميشد. پانويس(سردار فرخ بلندكش از نيروهاي برجسته بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس تهران است.
شهيد گل آور علاوه بر پخش اعلاميه هاي حضرت امام اقدام به تشكيل گروههاي مخفي مي كند و همزمان با امت اسلامي ساير شهرها بر عليه نظام طاغوت دست به اقدام علني م زند. براي اولين بار جاده انزلي به آستارا انزلي به رشت را مدود و با پخش اعلاميه حضرت امام در ماشين هاي انقلاب اسلامي را در انزلي شعله ور نموده و با اين حركت شجاعانه جور؟؟و وحشت را در انزلي مي شكند و به همه نشان مي دهد كه نظام طاغوت عليرغم ظاهر قدرتمند از درون تهي است و فقط احتياج به يك ضربه جانانه ملت دارد وي با راه اندازي آتش بازي تظاهرات شور انقلاب را بيش از پيش گرم تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي مي رسيد. پانويس1(خانواده كريم بخش از افتخارات انزلي هستند آنان با تقديم 3 شهيد و 4 جانباز و يك آزاده از نمونه ها در كشور محسوب مي شوند و ما در اين شهيدان در هنگامي كه مارش جنگ نواخته مي شد اجازه نمي داد فرزندانش در منزل بمانند اين مادر فداكار دائما به پسرانش تاكيد مي كرد رضايتم زماني حاصل مي شود كه در زمان عمليات همگي شما در خطوط جنگي باشيد.)
دستگاه فتوكپي غنيمتي: دامنه عمليات نيروهاي شهيد از غرب گيلان مازندران گسترده بود و آنان هر بار به یکی از تاسيسات نظام طاغوت هجوم مي بردند ياران انقلاب براي حركت قدرتمندانه و پخش و تكثير اعلاميه به يك دستگاه فتوكپي احتياج مبرم پيدا كنند كه بلافاصله شهيد طرح تهيه آن را ريخته لذا در يكي از روزها به يكي از بانكهاي رشت هجوم مي برند و دستگاه فتوكپي آن را غنيمتي مي گيرند شهيد آن دستگاه را داخل گوني مي گذارد و به كول مي گيرد عده اي متوجه دستگاه فتوكپي مي شوند آن روز شهيد گل آور از آن بانك تا ايستگاه انزلي آن دستگاه را روي كول گذاشت و حمل كرد و سپس با يك ماشين آن را به انزلي انتقال داد.
طي كردن دوره چريكي: شهيد گل آور اعتقاد عجيبي به آمادگي نظامي داشت و در حالي كه خودش آدم قوي بسزايي بود و اين هيچ گاه سستي به خود راه نداد و دائما دنبال فنون جديد نظامي بود بدين منظور وي به اتفاق 9 نفر از برادران به تهران اعزام و در پادگان امام علي (ع) دوره چريكي را طي مي كنند و از شاگردان ممتاز مورد تشويق مسئولين نظامي قرار مي گيرند.
شهيد گل آور از آن جايي كه خود آدم باسوادي بود لذا به درس خواندن اهميت زيادي مي داد از اين رو به كليه جهاد گران تكليف نمود كه بايد ساعاتي را به درس خواندن اختصاص دهند بدين منظور با برنامه اي دقيق خود را به قهرماني مختلف جهاد در هور الهويزه مي رساند . دروس مختلف را براي رزمندگان تدريس مي كرد به طوري كه تعداد زيادي از آنان توانستند به مدارك بالا برسند . از اين رو خود را مديون شهيد مي دانند.
ما در جنوب داراي دو ستاد بوديم يكي در اهواز و ديگري در هويزه اين دوستان از امكانات منابعي برخوردار بودند ولي شهيد گل آور هيچ علاقه اي به استراحت در اين دو ستاد نداشت بلكه هر شب به يك مقر در هويزه عزيمت و پس از رسيدگي و رفع مشكلات آنان شب را در كنار رزمندگان مي ماند و صبح زود پس از بر پايي نماز و صرف صبحانه راه مقرهاي ديگر را در پيش مي گرفت كمي نديد كه اين شهيد بزرگوار يك شب را دور از خطوط جنگي به استراحت بپردازد.
محبوب در نزد لشكر 9 بدر عراق: در اطراف پاسگاه تورابه عراق مشغول احداث جاده بوديم و با شناسايي منطقه كه با قايق موتوري انجام مي گرفت اتوبان العماره بغداد مشخص و در آن منطقه رزمندگان عراق هم داراي مقر بودند همپاي رزمندگان اسلام مي جنگيدند هر وقت شهيد گل آور در محل ظاهر مي شد بلافاصله رزمندگان عراق به هلهله و شادي پرداخته و همچون نگيني او را در ميان مي گرفتند و از وي پذيرايي مي كردند شهيد به زبان عربي هم تسلط داشت و اين شهيد هم با گوش دادن به خواسته هاي آنان در حد توان به آنان رسيدگي مي كرد و دائما به جهادگران هم سفارش مي كرد و مي گفت كه اين لشكر ذخاير عراق و اسلام است و بايد حمايت شوند تا از سقوط صدام امورات عراق را بدست گيرند. پانويس1(اين لشكر از رزمندگان و انقلابيون عراق تشكيل شد و آنان چهار چوب دستورات قرارگاه فرماندهي ايران در عملياتي از آن جمله در كربلاي 2 و هويزه و…شركت فعال داشتند و شهداي زيادي هم تقديم نمودند اين لشكر متعلق به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق است.
در سال 66 يك شب خواب ديدم كه تعدادي از جهاد گران در حال ساختن منزل هستند ولي شهيد گل آور بر خلاف ديگران در حال ساخت منزل محقر و گلي واست . يك روز در حال عبور از جاده انزلي به رشت موضوع را برايش تصريح كردم ولي او خنديد و تا اينكه در اواخر جنگ دوباره رهسپار جبهه شد و كارهاي تداركات رزمندگان عراقي را در هورالهزيره به عهده گرفتيم يك شب كه پدر ايشان ( خدا بيامرز حسن گل آور ) به جزيره آمده بود برادر ناز رفتار رو كرد و به من گفت اين گل آور خيلي بي احتياطي مي كند و دائما خود را به خطر مي اندازد و من از اين كارش نگران هستم. چون اگر اتفاقي برايش بيفتد چه كسي مي تواند جايگزين او باشد. پانويس1(ايشان از جانبازان جنگ تحميلي هستند و هم اكنون در جهاد كشاورزي انزلي مشغول خدمت مي باشند)خلاصه آن شب كليه بچه ها از وي خواستند بي احتياطي نكند و مواظب خودش باشد ولي در جواب همگي ما گفت رزمندگان در حال خون دادن هستند ولي شما از من مي خواهيد كه از خودم مواظبت كنم و راهي خطوط مقدم نشوم پس آناني كه در حال نبرد با دشمن بعثي هستيد .آيا پدر و مادر و خواهر ندارند و جان خود را از سر راه پيدا كرده اند من چه فرقي با آنان دارم به خواب رفتم كه در خواب منزل شهيد را ديدم باد تندي درختان اطراف را به حركت درآورده گرد و خاك منزل او را در بر گرفته بود در يك آن در منزل باز شد و همسر شهيد را ديدم كه در يك دست قرآن و در دست ديگر را به آسمان گرفته و خدا را صدا مي كند كه در همين لحظات از خواب بلند شدم .ترس و اضطراب مرا در برگرفته بود و دو ركعت نماز خواندم و قدري دعا كردم و از بيرون صدايي تك تيراندازیهاي خودي و دشمن بگوش مي رسيد و منورهاي عراق در آسمان خودنمايي مي كرد تا اينكه يكي از آن منورها در نزديك مقر ما بر زمين افتاد خاموش شد. چون ماموريتم تمام شده بود صبحدم سفارشات لازم را به شهيد گل آور كردم و راهي اهواز شدم ولي يك روز بعد فهميدم كه عراق پا تك كرده و آن خواب تعبير شده است.
او قبل از شهادت در خوابی دیده بود که به محضر امام زمان (عج) رفته و به محض رسیدن نزد او ابری بین ما آمد و حائل شد و دیده بود که ابوذر در سمت راست او و سلمان فارسی در سمت چپ قرار گرفته بودند و وقتی خواب خود را برای حاج آقا رودباری تعریف کرد آمد گفت که مامان من شهید میشوم.“نقل از مادر شهید“
او قبل از شهادت در خوابی دیده بود که به محضر امام زمان (عج) رفته و به محض رسیدن نزد او ابری بین ما آمد و حائل شد و دیده بود که ابوذر در سمت راست او و سلمان فارسی در سمت چپ قرار گرفته بودند و وقتی خواب خود را برای حاج آقا رودباری تعریف کرد آمد گفت که مامان من شهید میشوم.“نقل از مادر شهید“
او قبل از شهادت در خوابی دیده بود که به محضر امام زمان (عج) رفته و به محض رسیدن نزد او ابری بین ما آمد و حائل شد و دیده بود که ابوذر در سمت راست او و سلمان فارسی در سمت چپ قرار گرفته بودند و وقتی خواب خود را برای حاج آقا رودباری تعریف کرد آمد گفت که مامان من شهید میشوم.“نقل از مادر شهید“
او قبل از شهادت در خوابی دیده بود که به محضر امام زمان (عج) رفته و به محض رسیدن نزد او ابری بین ما آمد و حائل شد و دیده بود که ابوذر در سمت راست او و سلمان فارسی در سمت چپ قرار گرفته بودند و وقتی خواب خود را برای حاج آقا رودباری تعریف کرد آمد گفت که مامان من شهید میشوم.“نقل از مادر شهید“
جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1367/04/04
مـحل شـهادت :
جزیره مجنون
عـملیـات :
انجام ماموریت
نـحوه شـهادت :
مــــحل مـــــزار :
گلزار شهدای بندرانزلی
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید