در صورت مغایرت اطلاعات شهید، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس
اطــــلاعــــات فــــردی شــــهید
نـــــام :
سعید
نـــــام خـــــانوادگـــــی :
بزرگی راد
نـــــام پـــــدر :
ابراهیم
تـــــاریخ تـــــولـــــد :
1344/12/20
مـــــحل تـــــولـــــد :
شنبه بازار فومن
ســـــن :
20
دانشــجـوی :
فردوسی مشهد
رشــــته تحصــــیلی :
الهیات
وضـــــعیت تــــاهــــل :
مجرد
تـعـــداد فـــرزنـد :
0
دســـــته اعـــــزامـــــی :
سپاه
مســــئولــــیت :
رزمنده

بسیجی شهید سعید بزرگی راد در دمدمه های صبح سال 1344 در شهرستان فومن دیده به جهان گشود . او در خانواده ای مذهبی رشد کرد و در شرایط دشوار اقتصادی روزگار کودکی را پشت سر گذاشت . سعید تا سن 6 سالگی به اتفاق پدر و مادر خود در روستای شنبه بازار شهرستان فومن در خانه ی پدر بزرگ روزگار گذارنید و پس از آن به دلیل موقعیت شغلی پدر ( که در جنگلبانی پذیرفته شده بود ) به شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی منتقل شدند و در کنار دو برادر و یک خواهرش در خانه ای استیجاری و با کمبود امکانات مشغول به زندگی گردیدند. سعید احکام دینی را از همان سنین کودکی در محیط ساده ، صمیمی و پر از معنویت خانواده فرا گرفت و به همراه مادر با شرکت در مراسمات مذهبی عشق و علاقه ای خاص نسبت به ائمه اطهار (علیهم السلام ) پیدا نمود . وی که از هوش سرشاری برخوردار بود پس از سپری کردن کودکستان در سن هفت سالگی به عنوان اولین فرزند خانواده در مدرسه ابتدایی رضا پهلوی در شهر سلماس ثبت نام نمود و به درس و تحصیل مشغول شد و با سخت کوشی و تلاش وافر توانست مقطع ابتدایی را با نمرات عالی سپری نماید و به همین خاطر در دیداری که محمد رضا شاه از مدرسه ایشان داشت هدیه و کتابی از زندگینامه خود را به سعید اهدا نمود . پس از موافقت انتقالی پدر خانواده ی ، سعید پس از هفت سال به شهر فومن باز گشتند و وی در مدرسه راهنمایی کوروش ( توحید امروز) ثبت نام کرد که سعید سال اول راهنمایی بود که زمزمه های انقلاب اسلامی به گوش می رسید وی از آنجا که در خانواده ای آگاه و متدین رشد نموده بود با اندیشه های حضرت امام آشنا شد و با سن کم خود با شرکت در راهپیمایی و حضور در جلسات مذهبی گام به گام با مسایل پیرامون خود آشنا شد و به سبب همین آشنایی هدیه و کتابی را که از شاه مزدور دریافت کرده بود را به آتش کشید و روز به روز در راه آرمانهای خود راسخ تر شد و در این راه مادر از دور مواظبش بود تا آسیبی به او نرسد . با پیروزی انقلاب اسلامی سعید مقطع راهنمایی را با موفقیت سپری نمود و برای ادامه تحصیل و کمبود معلمین خبره در رشته ریاضی و فیزیک در شهرستان فومن وی در یکی از دبیرستانهای شهر رشت ثبت نام نمود و پس از یکسال که با نمرات عالی سال اول دبیرستان را به پایان رسانید به دلیل آزار و اذیت برخی از همکلاسی های ضد انقلاب به شهرستان فومن باز گشت و در مدرسه شهید کدیور ثبت نام نمود و ادامه تحصیل مشغول گردید فضای انقلابی حاکم بر ایران اسلامی سعید را آن چنان پخته و پر شور و متعهد ساخته بود که او در برپای نماز جماعت و جمعه و شرکت در مراسمات مذهبی و کلاسهای قرآن در مهدیه شهرستان سر از پای نمی شناخت و با شنیدن صدای اذان و روزی سه بار غسل کردن در مسجد حضور پیدا می کرد و مادر را نیز در این راه ترغیب می نمود . وی هرگز لباس تازه نمی پوشید و با جمع کردن پول روزانه خود به فقرا و نیازمندان کمک می نمود و دلسوز خانواده بود . به پدر و مادر در کار کشاورزی کمک می کرد و احترام خاصی برای آنها قائل بود با انسانها متدین و عالم و اهل مسجد نشست و برخاست داشت و در کمک به روستاییان محروم و ستم دیده می شتافت و بسیار آرام و با وقاربود و از نگاه کردن به نا محرم خود داری می نمود . با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه انقلاب نو پای ایران اسلامی عرصه وسیع تر و آزمونی سخت تر برای سعید ایجاد شد . او که در سال دوم دبیرستان به همرا ه مدیر مدرسه و جمعی از دوستانش برای بازدید از کردستان رفته بود وقتی از اوضاع و نا به سامانی های مردم کردستان و نیز خبر شهادت دوست و هم بازی دوران کودکی اش آگاهی پیدا کرد با عزمی راسخ قصد جبهه ها را نمود که با مخالفت خانواده رو به رو گردید چرا که خانواده دوست داشتند سعید در آینده با داشتن استعداد قوی در رشته پزشکی و یا مهندسی در دانشگاههای معتبر کشور تحصیل نماید و از آنجایی که عموها و خانواده مادری سعید دارای تحصیلات عالیه بودند خانواده نیز علاقه به ادامه تحصیلات وی داشتند . اما از آنجا که سعید با ایمان و اعتقادی راسخ قصد جبهه ها را نموده بود و خداوند متعال او را برگزیده در این راه نموده بود پس از یکسال سعی و تلاش سرانجام سعید خانواده خود را برای رفتن به جبهه ها راضی نمود و در سال 62 به مدت 45 روز با دیدن آموزش نظامی در کاشمر مشهد برای اولین بار به سمت کردستان اعزام گردید و به عنوان آرپی چی زن در لباس بسیجی مشغول به دفاع از میهن اسلامی خود شد . سعید که در سنگر جبهه و جهاد مشغول دفاع بود هیچ گاه سنگر علم را فراموش نکرد و در فصل امتحانات به شهرستان فومن مراجعه نموده و پس از سپری نمودن امتحانات بار دیگر وارد جبهه ها می شد . او که برای مرخصی به شهر و دیار خود باز می گشت برای جوانان و نوجوانان خود ورزشهایی از قبیل پینگ پنگ و فو تبال را ترتیب می داد تا با این بهانه آنها را جذب در کارهای مذهبی و اعتقادی نماید و در کنار این کارها به مسایل احکام و قرآن و دروس تقویتی بچه ها اقدام می نمود یکسال پس از حضور در غرب سعید برای رفتن به جنوب کشور آماده شد و در آن جا به عنوان بی سیم چی به یاری رزمندگان اسلام پرداخت . یکبار به دلیل سهل انگاری سربازی چادر استراحتی شان به آتش کشیده شد که با کمک بی شائبه وی و بیرون کشیدن تجهیزات و به خصوص کتابهای قرآن و دعا به عنوان تشویق از سوی فرمانده اش به مشهد مقدس سفر نمود و یکبار نیز با شرکت در مسابقه احکام در بین 300 نفر از رزمندگان لشگر قم رتبه اول را کسب نمود که به سوریه و دیدار از حضرت امام ( ره) تشویقاتی دیگری برای او در نظر گرفته شد که به دلیل شهادتش نتوانست به آرزوهایش برسد . سعید پس از اخذ مدرک دیپلم در آزمون کنکور شرکت نمود و برای بار سوم به سمت غرب و به عنوان بی سیم چی در سنگر ها حضور پیدا کرد که سرانجام در هفتم مرداد سال 1364 در عملیات قادر در کلاشین عراق به صورت غافلگیرانه از سوی دشمن به همراه 300 نفر از رزمندگان اسلام با تیر مستقیم دشمن شهد شیرین شهادت را نوشید و چون پیکری از او به خانواده نرسیده بود خانواده احتمال اسارت و زنده بودن او را می دادند .سعید در آزمون کنکور سال 64 توانسته بود در دانشگاه گیلان و مشهد در رشته الهیات فردوسی و تربیت معلم رشت قبول شود که پس از شهادتش خبر قبولی اش در روزنامه ها به چاپ رسید و بالاخره در سال 1372 پس از هشت سال و سه ماه چشم انتظاری با اطلاع سپاه منطقه گیلان به پلاک و استخوانها و لباسهای سعید به دست خانواده منتظرش رسید و سعید پس از تشیع بر روی دستان مردم شهید پرور در گلزار شهدای شهرستان فومن در کنار دوستانش به خاک سپرده شد و به جمع 96 شهید دانشجوی گیلان

بسم رب الشهدا و الصدیقین و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا علاعد و ان الا علی الضالمین با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین بر طرف شود و همه از آیین دین خدا باشد و اگر از فتنه و جنگ دست کشیدید (با آنها عدالت کنید) که ستم جز به ستمکاران روا نیست. قرآن کریم پروردگارا، از تو می¬خواهم که امام ما را حفظ بفرمایی و او را زنده و سالم تا انقلاب مهدی (عج) حجتی کنار مهدی برای امت ما نگهدار باشی خدایا از تو خواستارم گناهان ما را بریزی و تا گناهان ما را نریختی، ما را از دنیا نبری بارالهی از تو میخواهم که ما را در لغزشها نگهبان و نگهدار باشی . پروردگارا از تو میخواهم که به ما استقامت بود باری در راه خودت را عنایت بفرمایی. اما ای امت مسلمان ایران، با شما نمیتوانم چیزی بگویم زیرا شما امتحان خود را پس داده اید و دیگر احتیاج به گفته این بنده حقیر ندارید این من هستم که محتاج به دعای شما هستم و این شمائید که باید مرا دعا کنید برادران و خواهران دینی، هیچگاه امام را تنها نگذارید که نگذاشته اید و نمیگذارید ولایت فقیه را نگهبان باشید و امرش را در همه جا و همه وقت اطاعت کنید از روحانیت که دژ مستحکم اسلام است هیچوقت به هیچ وجه جدا نشوید که تاریخ ما نشان داده است هر گاه ما از روحانیت جدا شده ایم که تا چه حد از این شخص بزرگ که امام د رموردش فرمود بهشتی یک ملت بود برای ملت ما این سخن را کمی باید در آن تعقل و تفکر کنیم تا معنی حقیقی اش را دریابیم اما خود نگاه کنیم که تا چه خد توسط تبلیغات دشمن بخصوص بنی صدر ملعون و رجوی منافق بر ضد این شهید بزرگوار صحبت میکردیم چه فحشها و تهمتهایی که به او زده شد اما چون راه این شهید در راه انبیاء و ائمه اطهار بود همچون آنان، در مقابل فحشها و تهمتها صبر را پیشه نمود و دیدیم که به فرموده امام بهشتی مظلوم زیست مظلوم مرد و خار چشم دشمنانم بود و نکته ای که در این جملات نهفته است این میباشد که اسلام به شخص کار ندارد و شاخص فقط وسیاه است و اصلش همان هدف میباشد که شهید بهشتی هم همچون جد خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آغاز انقلاب با تشکیل تشکیلات حزب جمهوری اسلامی و با تشکیل دادن به تشکیلات که با فرموده امام انجام پذیرفت همراه دیگر یارانش از جمله شهدای زنده هاشمی- خامنه ای مشتی محکم بر دهان دشمن زد که هم اکنون هم در همین ایران بر علیه این تشکیلات به فعالیت مشغولند که لعنت خداوند برآنان باد که چنین کاری را حال آگاهانه یا ناآگاهانه در پیش گرفته اند و از خداوند بزرگ خواستارم که اینان را سرنگون بنماید و اما برادران و خواهران بزرگوارم بعنوان یک برادر کوچکتان میخواهم عرض نمایم که دائما به فکر خدا باشید و لحظه ای از یاد خدا به دور نباشید البته ذکر این جمله بسیار آسان است اما در عمل باید دیدکه چطور میشود یعنی اینکه تمکام زندگیتان عبادت باشد و حتی چشم را بر روی هم گذاردن و قدم برداشتن و کوچکترین حرفی را زدن فقط و فقط و فقط و .... در راه رضای خداوند بزرگ باشد نه اینکه عبادت را در کنار زندگیتان قرار دهید و اگر وقت کردید نمازی به پای دارید و بقیه را هر چه که این هوی نفس خواست عمل کنید یادم می آید آن مجروحی که در بیمارستان بود و درخواب امام زمان (عج) را دید و سپس دید که در کنار قبر سید الشهدا می باشد و شهید بهشتی و شهید رجایی را میبیند و از ایشان میپرسد که شما وضعتان چطور است شهید بهشتی پاسخ میدهد که وضع ما بسیار خوب است و از روزی خداوند بهره مند هستیم اما این را به شما بگویم که در دنیا مواظب اعمال و رفتار خود باشید که در این دنیا حتی آزار یک موچه هم بحساب می آید و در ترازو قرار میگیرد و همان مصداق دو آیه آخر سوره مبارکه زلزال که در همین مورد میباشد پس مواظب باشید که حتی خطائی بسیار کوچک هم سر نزند و اما شما ای پدر و مادر عزیزم که عمری را در راه تربیت کردن من گذراندید از شما خیلی تشکر میکنم اما مرا میبخشید که نتوانستم در دنیا برایتان پاسخگوی آن محبتها باشم زیرا چه کنم نه میبایست ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانه را پاسخ میگفتم و جان در کف همچون مولای خود امام حسین علیه السلام و یارانش در صحنه نبرد حاضر میشدم اما از شما میخواهم که عزاداری را فقط برای تمام شهدا برگزار نمائید و برای من این بده سر تا پا خطا و گناه گریه و زاری نکنید بلکه برای علی اکبر و علی اصغر امام حسین (ع) و برای قاسم بن حسن و دیگر ائمه اطهار که در زیر آزار و اذیت دشمن به شهادت رسیدند گریه نمائید و با این گریه خود مظلومیت حق را بنگرید و هدفتان راگرفتن حق قرار دهید و اما شما برادران و خواهرانم امیدوارم که شما هم راه برادرتان را بپیمائید و جایمان را خالی نگذارید و با یک دست قرآن و با دست دیگر با سلاح علمی یا رزمی به جنگ علیه باطل ادامه دهید از شما تقاضا دارم که به مدت سه سال تمام نماز قضاء برایم بخوانید و در ضمن مدت چهار ماه و پنج روز هم برایم روزه قضا بجا آورید و کفاره آن را از پولم بپردازید و در انتها به مقدار پانصد تومان بابت خمس برایم بپردازید. سعید بزرگی راد

         

جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1364/05/07
مـحل شـهادت :
کلاشین اشنویه عراق
عـملیـات :
قادر
نـحوه شـهادت :
تیرمستقیم دشمن
مــــحل مـــــزار :
گلزار شهدای فومن
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

اطلاعات شهدا

  • این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .
تـصویر مـزار
grave shahid