پروفایل شهید – پرتال جامع شهدای دانشجو استان گیلان

در صورت مغایرت اطلاعات شهید، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس

سید مهدی سیدجوادی

شهید دفاع مقدس

اطــــلاعــــات فــــردی شــــهید

نـــــام :

سید مهدی

نـــــام خـــــانوادگـــــی :

سیدجوادی

نـــــام پـــــدر :

سیدکاظم

تـــــاریخ تـــــولـــــد :

1340/08/28

مـــــحل تـــــولـــــد :

دزفول

ســـــن :

دانشــجـوی :

بیرمنگام انگلستان

رشــــته تحصــــیلی :

الکترونیک

وضـــــعیت تــــاهــــل :

متاهل

تـعـــداد فـــرزنـد :

دو دختر

دســـــته اعـــــزامـــــی :

سپاه

مســــئولــــیت :

رزمنده

شهيد سيدمهدي سيدجوادي در سال 1340 در يك خانواده گيلاني ساكن در شهر دزفول چشم به جهان گشود . پدر گرامي او در ژاندارمري كار مي كرد و به همين دليل مقاطع تحصيلي را در شهرهاي مختلف طي مي كرد تا اين كه بالاخره به گيلان بازگشتند و ساكن رشت شدند . او بعد از اخذ ديپلم به دانشكده تربيت معلم رفت و به دنبال اخذ درجه ليسانس به دبيري رياضي پرداخت . دوران سربازي ايشان مصادف با جنگ تحميلي شد و در جبهه به شدت مجروح شده و به پشت جبهه براي محاكمه بازگشتند . او در هنگام حضور در پشت جبهه نيز خدمات شايان توجهي به ارتقاي سطح فرهنگي نيروهاي بسيجي در دو مسجد ابوذر كردمحله و امام جعفر صادق (ع) رشت نمود . سطح بالاي اعتقادي و اخلاقي ايشان به عنوان الگو براي دوستان ، آشنايان و دوستداران امام و انقلاب اسلامي مطرح بود . شهيد سيدجوادي به دليل استعداد بالاي تحصيلي در رشته الكترونيك بورسيه دولت شد و به همراه همسرش براي ادامه تحصيل به انگلستان رفت و به تحصيل در رشته مهندسي الكترونيك در دانشگاه بيرمنگان انگلستان مشغول شد . وي از اعضاي فعال انجمن اسلامي خارج از كشور و از پايه گذاران انجمن اسل امي بيرمنگام بود و نقش مهمي در روشن ساختن افكار دانشجويان و ايرانيان مقيم انگلستان داشت هم چنين او از جمله كوشندگان در جهت چاپ و انتشار نشريه اي به نام « حبل الله » در انگلستان به شمار مي رفت . شهيد سيدجوادي در حالي كه ترم آخر تحصيلي خود را در انگلستان مي گذراند در فرصتي كه به ايران آمده بود بار ديگر رهسپار جبهه هاي نبرد شد و سرانجام در حالي كه تركش هاي مجروحيت قبلي را در بدن داشت در تاريخ 1/05/1367 در جبهه هاي خسرو آباد (فاو) به درجه رفيع شهادت نايل گشت . و در سن 27 سالگي همسر گرامي شهيد سيدجوادي در سال 1390 بر اثر بيماري رحلت نمود و از ايشان دو فرزند دختر به يادگار مانده است .

وصيت نامه شهيد سبحان ا...و الحمدا... ولااله الاا...وا...اكبرالهم صل علي محمد و ال محمد السلام علينا و علي عبادا...الصالحين. چند جمله اي براي خدمت مادرمهربانم وخواهران و برادران عزيزم وهمسر و فرزندان و تمامي دوستان و آشنايان گرامي ام عرض مي كنم انشاا...كه رضي خداوند سبحان و مهربان باشيد. بر شما باد تقوا تقوا تقوا هر چند كه بهره اي وذره اي از آن را ندارم . بر شما باد صبر صبر صبرهر چند كه خود همواره انسان كم طاقت بوده ام . بر شما باد محبت محبت محبت چه به نزديك و چه به دور. بر شما باد مشاوره مشاوره مشاوره. بر شما باد جماعت جماعت جماعت ترقيب به شركت در هر محلي كه جمعي صورت مي گيرد. بر شما باز مسجد مسجد مسجد سعي كنيد محبوبترين و با ارزش ترين مكان در نظرتان و قلبتان مسجد باشد. بر شما باد فريادرسي مظلومان و محتاجان. بر شما باد مبارزه عليه ظالمين و ظالمين . بر شما باد امانت جمهوري اسلامي به هر طريقي. بر شما باد كسب مدارج عاليه علمي. بر شما باد ازدواج و توليد زياد . بر شما باد تربيت فرزندان و زيردستان. بر شما باد حرمت نگاه حرمت نگاه حرمت نگاه. بر شما باد قرآن و قرآن قرآن. مبادا ديگران در علم و در عمل آن بر شما پيشي گيرند. بر شما باد زبانتان زبانتان زبانتان به آنچه علم ندارد نگشايد و صداقت را رعايت نماييد. بر شما باد خود شناسي و سپس خود سازي. بر شما باد پيروي از خط ولايت فقيه. بر شما باد خوراك خود و عيالتان مبادا نجس و حرام تاول كنيد. و اما شرمنده ي مادر مهربانم هستم كه هيچگاه فرزند شايسته اي برايش نبوده ام و فراوان اذيت و آزارش نموده ام، لطفا مرا ببخش به حرمت حضرت زهرا خيرالنسا مرا ببخش از برادران و خواهران هم پوزش مي طلبم و تقاضاي عفو دارم و به خاطر مزاحمت هاي فراواني كه برايشان ايجاد كردم و رنجهاي بي امان كه برايشان تحميل نمودم. همسرم معصومه جان باور كن تا مادرم وخواهرم مهربان دلسوز كه خوب زمن هم از روي دلسوزي و احيانا بي حوصلگي خطاهايي از او سر مي زند دوست دارم با وجود تمام ناپاكي هاي دوراني ام سعي نمودم با تو خالص باشم و شوهر مناسبي برايت ليكن مي دانم كه موفق نبوده ام بر قلب نازنينت همچون قلب ظريف مهربان مادرم بارها و بارها شكستم و رنجاندم و جسارتها به تو كردم و جاهلانه حجابها دريدم خواهشم اين است كه اكنون پس از مرگم مرا ببخشي و همان طور كه هميشه مانوس به قرآن بوده اي همچنان باشي و برايم با خواندن آيات و نماز قضا آموزش و مغفرت كني و فرزندم سيده مريم خوشكل خوشمزه ام را شاد و در عين حال محجوبه و عفيفه تربيت كني هنر فراواني نموده اي اگر بتواني او را مثل خودت تربيت كني خدا ياورت باشد فرزند ديگرم را هم اگر انشاا...به سلامتي متولد شد اگر پسر شد سيد علي و اگر دختر شد سيد فاطمه ( فاطمه السادات ) نامگذاري كن و او به خدا كه او كافي المهمات است و سپس به تو مي سپارم. قرضهايم به آقاي ايراني دوست مجروحم قريب 1500 تومان آقاي علي قاروني 400 پوند و آقاي همت مرتضي 300 پونداست . شايد حدود 3 سال نياز به نماز و روزه قضا داشته باشم به سنگر قبرم فقط بنويسيد سيد مهدي سيد جوادي فرزند سيد كاظم متوفي 1366 نه كم و نه زياد عكسم راهم بر سر قبرم مگذاريد كه رضايت نمي دهم . تمام كتابهايم را هم به كتابخانه مادرم در منزل مادرم منتقل كنيد اموال منقولم هم متعلق به همسرم و فرزندانم است هر چه كه پيشيزي قابل نيستند. آنچه به نظرم آمد عرض كردم مابقي به عهده همسرم. و السلام سيد مهدي سيد جوادي. 8/4/1366

معتقد بود که باید از مرز هستی برای اجابت فرمان امام استفاده کنیم سید مهدی خود را آماده نمود و راهی جبهه شد بنا به اظهار همرزمان وی پس از چند روز به دهلران رسیدند و خود را به فرمانده لشکر معرفی نمودند و در آنجا 17 نفر را معرفی و از آنها خواستند که پنج نفر داوطلبانه عازم خط شدند سید مهدی بلافاصله پا روی دنیایشگذاشت و با اصرار زیاد خواستار شد تا یکی از آن نفرات باشد ایشان با همان وضعیت آسیب دیدگی از حضور در مناطق جنگی در سالهای دفاع مقدس پافشاری میکردند که به خط مرزی بروند فرمانده از اصرار زیاد سید مهدی شرمنده شدند به مسجد ابوذر کرد محله رشت رفتند و تا با همرزمان و دوستان دوران جبهه دیداری تازه کنند آقای حضرتی و عاقل منش و چند تن دیگر از دوستانی که عضو فعال مسجد بودند و جلسه ای تشکیل داد و در آنجا عنوان شدکه بنا به فرمایش امام جهت تامین امنیت مناطق مرزی در پیشگیری از حمله احتمالی مناقین تعدادی از نیروهای بسیجی باید به مناطق مختلف اعزام شوند سید مهدی پس از مراجعت بهمنزل و وصف شرح حال اطلاع دادکه چند روز به جبهه میرود و تا فرمان امام اجابت شود از اعزام ایشان بسیار تعجب کردیم و خواستیم ایشان را منصرف نماییم ولی وی برای آنکه شهید سید مهدی احساس نکرد به خاطر مجروحیت قبلی اوست که از رفتن او به خط جلوگیری میکنند قرعه کشی را بهترین را معرفی کرد و قرعه کشی نیز اسم سید مهدی نفر سوم بیرن آمد و به اتفاق سایرین به سمت جلو حرکت کردند روز عید غدیر بود که سید مهدی به اتفاق همرزمان از سنگرهای مرزی بازدید میکردند آنها با هم داخل سنگری رفته و با نیروهای مستقر در آن صحبت میکردند که ناگهان انفجاری رخ داد و سید مهدی به اتفاق چند نفر دیگر از همرزمان عاشقانه به دیدار حق شتافتند.

“نقل از رقیه وارسی“

همچون سالهای گذشته برای تعطیلات پایان ترم، سید مهدی به اتفاق خانواده از انگلستان به میهن بازگشت تا دیدارها تازه شود. مدت 3ماه می توانست در کشورش اقانت کند و بعد از پایان تعطیلات می بایست مجدداً به دانشگاه عزیمت می کرد. تنها یک ترم دیگر، باقی مانده بود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود. آمدن ایشان به ایران، همزمان شد با پذیرش قطعنامه 598 و جنگ به اتمام رسیده بود. قریب 70 روز از اقامت ایشان در ایران می گذشت و باید مهیا می شدند تا کارهای روا دید و خرید بلیط برای بازگشت به انگلستان را انجام دهند. طی چند روز، همه این کارهای روا دید و خرید بلیط برای بازگشت به انگلستان را انجام دهند. طی چند روز، همه این کارها را انجام دادند. یک روز به اتفاق دوستان به مسجد ابوذر کردمحله رشت رفتند تا با همرزمان و دوستان دوران جبهه، دیداری تازه کنند. آقای حضرتی و عاقل منش و چند تن دیگر از دوستانی که عضو فعال مسجد بودند، جلسه ای تشکیل داده و در آنجا عنوان شد: بنا به فرمایش امام و جهت تأمین امنیت مناطق مرزی در پیشگیری از حمله احتمالی منافقین، تعدادی از نیروهای بسیجی باید به مناطق مختلف اعزام شوند. سید مهدی پس از مراجعت به منزل و وصف شرح حال، اطلاع داد که می خواهد، چند روزی به جبهه ها رفته تا فرمان امام را اجابت کرده باشد و همچنین، ایثارگریها و حماسه سازیهای دوران جنگ را نیز در وجودش تداعی نماید و عهد و پیمان خود را به امام و انقلاب مستحکم تر سازد. از اقدام ایشان بسیار تعجب کردم و خواستم ایشان را از این تصمیم منصرف نمایم، زیرا چند روز بیشتر فرصت نداشتند که در ایران بمانند. ولی ایشان معتقد بودند که باید از هر فرصتی برای اجابت فرمان امام استفاده کنیم. سید مهدی خود را آماده نمود و راهی جبهه ها شد. بنا به اظهار همرزمان وی، پس از چند روز به دهلران رسیدند و خود را به فرمانده لشکر معرفی نمودند. در آنجا 17 نفر را معرفی و از آنها خواستند که پنج نفر داوطلبانه عازم خط شوند. سید مهدی بلافاصله پا پیش گذاشت و با اصرار زیاد خواستار شدند تا یکی از آن نفرات باشد. لازم به ذکر است که او، در دوران دفاع مقدس مجروح و جزء جانبازان بودند ولی با همان وضعیت باز هم پافشاری می کردند تا به خط مرزی بروند. فرمانده از اصرار زیاد سید مهدی شرمنده شد و برای آنکه شهید سید جوادی احساس نکند به خاطر مجروحیت قبلی اوست که از رفتن او به خط جلوگیری می شود، قرعه کشی را بهترین راه معرفی کرد. در قرعه کشی نیز اسم سید مهدی نفر سوم بیرون آمد و به اتفاق سایرین به سمت جلو حرکت کردند. روز عید غدیر بود که سید مهدی و به اتفاق همرزمان از سنگرهای مرزی بازدید می کردند. آنها با هم داخل سنگری رفته و با نیروهای مستقر در آن، صحبت می کردند که ناگهان انفجاری رخ داد و سید مهدی به اتفاق چند دیگر از همرزمان، عاشقانه به دیدار حق شتافتند.

“نقل از همرزم و برادر شهید“