پروفایل شهید – پرتال جامع شهدای دانشجو استان گیلان

در صورت مغایرت اطلاعات شهید، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس

مهرداد حمزه رفعتی

شهید دفاع مقدس

اطــــلاعــــات فــــردی شــــهید

نـــــام :

مهرداد

نـــــام خـــــانوادگـــــی :

حمزه رفعتی

نـــــام پـــــدر :

محمد تقی

تـــــاریخ تـــــولـــــد :

1346/05/13

مـــــحل تـــــولـــــد :

صومعه سرا

ســـــن :

دانشــجـوی :

دانشگاه امام حسین(ع) سپاه

رشــــته تحصــــیلی :

پزشکی

وضـــــعیت تــــاهــــل :

مجرد

تـعـــداد فـــرزنـد :

دســـــته اعـــــزامـــــی :

سپاه

مســــئولــــیت :

-وصیت نامه ای که ممکن است بعد از گذشت زمان و بعد از شهادت اینجانب به دست برادران و خواهران مسلمان و هم نوع خود برسد لازم دیدم مسائل و نکاتی را از دیدگاه خود با توجه به محیط جبهه جنگ و دود آتش و هر آن مرگ شهادت را هر کس از دیدگان خود مشاهده می¬کند به استحضار برسانم. چه انگیزه ای مسبب شده و امثال ما را حتی و تن پروری شهر و دیار خود را ول کرده و به این محیط برای دفاع بیائیم چه بوده؟ ج- جز دیدگاه اللهی و قرآن و توصیه امام خمینی (ره) چیز دیگری نبوده. آیا هیچکس می¬توانست بدون انگیزه به اینجا قدم بگذارد؟ آیا با مادیات و افکار مادی چنین مسئولیتی را می¬شود به آسانی قبول کرد؟ خیر این مسائل و قبول این مسائل عشق به دین و به الله، عشق شهادت که شهادت ماندنی است ما با این باور به جبهه آمده ایم. خواهید پرسید چه توصیه به آیندگان و مطالعه گران این وصیت نامه دارید در اوج شادی و غرور در سن 19 سالگی در کمال بینش و ژرف نگری و محال اندیشی اذعان می¬کنم که اگر کشوری جامعه ای در آن جهاد و دفاع از تمامیت کشور و ارزشها و باورها و فرهنگ¬های دینی نباشد آن کشور و جامعه ماندگار نیست و به نابودی کشیده می¬شود. سفارش من به همه برادران و خواهران و تحصیلکرده این است که اگر جنگ ما بر علیه صدام و امریکا تمام شد به فکر سازندگی به فکر درس خواندن و به فکر تکنولوژی و دست آورد علمی و مطالعه و پژوهش را فراموش نکنید بنده اعتقاد عجیب به گذشتگان و علماء و فیلسوفان دینی داشتم و دارم زیرا زندگی مدرسها، زندگی سید جمال الدین اسد آبادی ها زندگی نواب صفوی ها زندگی ابوعلی سیناها و زندگی مولانا، حافظ و سعدی که دریایی از عرفان و خداشناسی بودند را بنده توفیق حاصل نکردم که شاگرد کوچک آنان باشم ،امام امت که خود، الگو و اسوه تمام نمای عارف به دین بودند، علامه مظهری و علامه طبا طبایی ها توانستند امثال شهید بهشتی شهید رجایی و با هنرها که شهدای محراب باشند. بنده آخرین وصیت و سفارشم به جوانان انقلابی و جوانان بعد از انقلاب و حتی افرادی که بعد ها پا به عرصه وجود می-گذارند و انقلاب ما را ندیده بودند توصیه می¬کنم هر چه هستید راه دین و راه خدا را فراموش نکنید جز این راه، راه دیگر انسان را به کمال نمی¬رساند و انسان را سعادتمند نمی¬کند اصولا ما فکر می¬کنیم برای چه آمده ایم و برای چه می-خواهیم ادامه زندگی دهیم و بعد از مرگ به کجا خواهیم رفت اگر جواب تمام اینها فقط به این نکته باشد که همه بسوی او خواهیم رفت پس فرمایش امام عزیز ما که فرمودند عالم در محضر خداست و ما در محضر خدا نباید معصیت و گناه کنیم. توصیه من به عنوان یک برادر کوچک به دانش آموزان و دانشجویان این است که وقت را غنیمت شمارده و درس بخوانند چون مملکت ما نیاز به متخصص دارد اگر ما از راه علم و دانش به جایی رسیدیم که خود کفا شدیم هیچ ابر قدرتی به کشور ما چشم طمع نخواهد دوخت و ما را استعمار نخواهد کرد. توصیه من به مسئولین فعلی و بعدی آن است که نکند مسئولیت و مقام شما را فریب دهد و خدای ناکرده انقلابیون و افراد مومن و مستضعف را کنار بزنید و آنها را بی اعتنا باشید این کار باعث تضعیف انقلاب و مملکت می¬شود و مجدا ما را وابسته به استعمارگران می¬کند توصیه من به همه برادران و خواهران آن است که عفت و پاکدامنی خود را حفظ کنید خانم ها حجاب داشته باشند که بدانند بهترین اسلحه آنان حجاب و عفت آنها است. توصیه من به همه مردم آن است همیشه سعی کنید خود را در صحنه آماده کنید که مبادا ابر قدرتها و شیطنت طلبها از ناهوشیاری شما سوء استفاده کنند و شما را و انقلاب را به حجمه بکشند. توصیه آخرم آن است برادران و خواهران پیرو ولایت فقیه باشید و هیچ وقت امام عزیز و رهبر بزرگ انقلاب را تنها نگذارید چرا که تاریخ انبیاء و امامان نشان داد که امتی اگر پیرو پیامبر و امام شدند موفق، اما آنان که در برابر آنان مقابله کردند به سرنگونی دچار شدند اگر نوشته من ناجور است مرا ببخشید. از والدین خود تقاضا دارم مرا ببخشند و بعد از شهادتم بی تابی نکنند که در غیر اینصورت دشمن ممکن است سوء استفاده کند به برادران و خواهران خود توصیه می¬کنم راه شهدا را ادامه دهید بدانید که خون شهدا به هیچ وجه به هدر نخواهد رفت. در خاتمه آرزوی دیرینه ام این است ان شاء الله مسلمانان ید واحده شوند تا قدس عزیز را از چنگال صهیونیست¬ها بگیریم. همه شما را به خدا می¬سپارم و مرا حلال کنید. توصیه آخرم این است قرآن را تنها نگذارید. منطقه حاج عمران شهید حمزه رفعتی

یادم است که یکی از همسایگان ما روزی آمد و به من گفت من همیشه لباس آستین کوتاه میپوشم و بدون روسری هستم خدا مهرداد را حفظ کند همیشه سرش پائین است و هیچ وقت مرا نگاه نمیکند آخر الان اوج شکوفایی غریزه جنسی اوست ولی من نمیدانم او چگونه خود را حفظ میکند بعد من که از او پرسیدم مهرداد گفت مادر جان من چه کار به بد حجابی او دارم خداوند او را بد حجاب را قرار داد تا چشمان مرا بیازماید او هیچ گونه دلبستگی به دنیا نداشت و همیشه راجع به حق و ناحق صحبت میکرد و میگفت مواظب باشید. او میگفت اگر من پزشک شوم با خدا عهد کرده ام که به آفریقا بروم و به مردم آنجا خدمت نمایم او همیشه درباره دنیا به جمله حضرت علی (ع) اشاره میکرد که به اندازه بند کفشی برایم ارزش ندارد

“نقل از مادر شهید”

شهید رمضانی میگفت من تیر بارچی بودم و مهرداد خرج آن را میداد ناگهان در حین تیر اندازی من زخمی شدم مهرداد مرا پشت سنگی قرار داد و خودش مشغول به تیراندازی شد که ناگهان دیدم مهرداد به اندازه 10 متر به عقب پرتاب شد و آخرین کلماتی که بر زبان آورد اسماء پیامبران بود که هر کدام را به زبان آورد و آخرین سفارشی را هم که به رمضانی کرده بود این بود که به مادرم بگوئید گریه نکند.

“نقل از مادر شهید”

شب شهادت امام هشتم (ع) بود و ما قرار بود تا فردا صبح با سایر دوستان مبارز و انقلابی به گفته امام به خیابانها رفته و بر علیه رژیم ستم شاهی تظاهرات کنیم، مهرداد آن موقع 12 ساله بود شب نزد من آمد و گفت: مادر میخواهم فردا مرا نیز برای تظاهرات در راهپیمایی همراه خود ببرید گفتم تو هنوز کم سن و سالی و پدرت نیز اجازه نمیدهد. باز اصرار ورزید و مرا به حضرت زهرا(س) قسم داد تا او را با خود ببرم سپس ایشان را آرام کردم و اظهار نمودم که فعلا بخوابد تا صبح او را با خود ببرم نیمه های شب بارها از خواب بیدار شد که مبادا از قافله عقب بماند و خواب مانع از رفتن او به راهپیمایی نشود صبح شد دیدم که مهرداد جلوی در منتظر ماست با دیدن این صحنه نتوانستم در مقابل خواسته اش ایستادگی کنیم اما بسیار سفارش کردیم که در کنارمان بماند و از ما جدا نشود طبق هماهنگی قبلی با سایر انقلابیون در زمان و مکان تعین شده به آنها پیوستیم و نزدیک خیابان امام سربازان رژیم با پرتاب گاز اشک آور مردم را متفرق نمودند و با شلیک تیر هوایی صف تظاهر کنندگان از هم پاشیده شد در همین بین متوجه شدیم که مهرداد نیست در آن شلوغی هرچه تلاش کردیم موفق به پیدا کردن وی نشدیم چون شرایط بسیار سخت و پر از اضطراب بود مجبور شدیم به سمت منزل حرکت کنیم بدون آنکه از او خبری داشته باشیم اما مهرداد هنگامی که عرصه بر تظاهر کنندگان تنگ شد به سمت کوچه آفخرا فرار کرد و وارد منزل نزدیک مدرسه ابوریحان شد که درش باز بود و انقلابیون را در آنجا پناه میدادند تا به دست سربازان مزدور نیافتند در آن زمان که مهرداد جمعی از تظاهر کنندگان به آن خانه وارد شدند صاحب خانه مشغول گرم کردن شیر بود و برای هر کدام یک لیوان شیر آورد تا بخورند و نفسی تازه کنند صاحب خانه یک لیوان شیر به مهرداد داد و از او خواست تا توضیح دهد که چگونه به این خانه راه پیدا کرده است مهرداد ماجرا را برای صاحب خانه نقل کرد و آدرس منزل خود را به او داد بعد از آرام شدن شهر و گذشت چند ساعتی توسط همان صاحب خانه انقلابی به منزل برگشت پس از دیدن مهرداد و آن همه شجاعت و عشق به انقلاب و امام اشک در چشمانمان حلقه زد و در درون خود از امام غریبان که مصادف با روز شهادت بود سپاسگذاری نمودم.

“نقل از مادر شهید”

یادم است آخرین باری که میرفت غذایی که به آنها داده بودند در داخل یکبار مصرف بود و قاشقهای استیل در آن قرار داده بودند مدتی که از طرف ناهارشان گذشته بود دیدم مهرداد خم شده و چیزهایی را دارد جمع میکند صدایش کردم و گفتم مهرداد چه میکنی؟ گفت آخر امریکا ما را تحریم اقتصادی کرده درست است که این ظرفها دیگر قابل استفاده نیستند ولی قاشقها را که میتوان استفاده نمود و همین باعث شد که چند نفر دیگر هم آمدند و با او مشغول جمع کردن قاشقها شد.

“نقل از مادر شهید”

او قبل از شهادت در خوابی دیده بود که به محضر امام زمان (عج) رفته و به محض رسیدن نزد او ابری بین ما آمد و حائل شد و دیده بود که ابوذر در سمت راست او و سلمان فارسی در سمت چپ قرار گرفته بودند و وقتی خواب خود را برای حاج آقا رودباری تعریف کرد آمد گفت که مامان من شهید میشوم.

“نقل از مادر شهید”