-شهید اختر شمار فردی فرهیخته ، پرهیزگار ، شریف و وارسته بود . روابط اجتماعی ایشان با مردم ستودنی و درحسن بیان ، دارای جاذبه خاصی بودند . شهید ، بیکاری را آفت می دانست و اوقات فراغت خود را با مطالعه کتابهای علمی و فنی می گذراند . ایشان در هر شرایطی حرمت خانواده را حفظ می نمودند و برای انسجام خانواده و دوستی متقابل ، اهمیت ویژه قائل بودند . فرایض دینی را در مسجد حاج مجتهد رشت بعمل می آورند . در بدو انقلاب نیز در پایگاههای تقسیم ارزاق به مردم ، فعالیتهای گسترده ای داشتند . ایشان از هر فرستی برای خدمت به مردم بهره می جستند و در نهایت دین باوری به علم جویی و کسب معرفت نیز می پرداختند تا توانایی خویش را در مسیر انسانیت به درجه والای تقرب الهی سوق دهند .
-بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود به روان پاك شهداي عزيز اسلام و با سلام خدمت اقا امام زمان (عج) و با سلام به محضر محترم پدر و مادر و برادر و خواهران گرامي
اميدوارم حالتان خوب بوده و در جهت خدمت به اسلام و مسلمين كوشا باشيد و ايام را به كام بگذرانيد.
عرض از نوشتن اين نامه مطلع كردن شما از احوالاتم و همچنين خبر اعزام به جبهه مي باشد همانطوري كه خوب مي دانيد امام امت در بيانات خود كه در ايام عيد فرموده بودند حضور در جبهه را براي تمام افرادي كه توانايي حمل سلاح را دارند از اهم واجبات الهي دانسته بودند و از آنجائيكه اين حقير عذر شرعي نداشته و تمايل به حضور در جبهه را نيز داشتم و از آنجايي كه ستادي جهت ثبت نام و اعزام در دانشگاه ايجاد شده بود و براي اعزام ثبت نام مي كرد بنده موقعيت را مغتنم شمرده و ثبت نام نمودم. البته قابل تذكر است افرادي كه ثبت نام مي نمودند هم به صورت تخصصي و هم به صورت رزمي ثبت نام نمودند بهرحال بنده براي اطلاع دادن به شما از هفته پيش چندين بار به مغازه و منزل زنگ زدم كه متاسفانه در هيچ مورد كسي گوشي را بر نداشت. الان كه من دارم اين نامه را مي نويسم روز چهارشنبه مورخه 65/1/27 مي باشد و قرار است به اميد خدا امروز به طرف تهران حركت كنيم. من اين نامه را به دوست گرامي خود سپرده تا به دست شما برساند زيرا تازه از جبهه برگشته و قصد عزيمت به صومعه سرا را دارد. همانطور كه قبلا نوشته ام اين نامه را جهت اطلاع شما از اعزام بنده نوشته ام و به محض اينكه در جائي مستقر شدم باز به وسيله نامه يا تلفن شما را از احوال خودم با خبر مي كنم.
در خاتمه اميدوارم از بنده راضي بوده و هر بدي را كه از بنده ديديد به بزرگواري خودتان ببخشيد. ديگر عرضي ندارم و بيش از اين سرتان را درد نمي آورم. ضمنا به همه سلام برسانيد.
والسلام
به اميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان اسلام بر كافران بعثي
هاشم اخترشمار ـ تبريز
65/1/27
عملیات کربلای 5 در شرف وقوع بود و برادر بزرگتر هاشم نیز در کنار دیگر رزمندگان اسلام در منطقه عملیاتی حضور داشت. ما نیز از خداوند متعال، سلامتی رزمندگان را خواستار بودیم. اوایل شب، از تبریز به منزل ما تلفن شد و اطلاع دادند که دانشگاه تبریز توسط بعثیان مزدور مورد حمله قرار گرفته است و در این هجوم وحشیانه، هاشم نیز از ناحیه پا مجروح شده است. بلافاصله با پدر شهید، به سوی تبریز عزیمت کردیم. در بین راه از خدای خویش، خواستم که صبری عظیم عطا فرماید تا تاب و تحمل هر حادثه ای را داشته باشیم. هنگامی که به تبریز رسیدیم، مستقیم به بیمارستانی که هاشم در آنجا بستری بود، رفتیم. وقتی ایشان را دیدم، بلافاصله ملحفه را از روی پاهایش برداشته تا میزان جراحت را ببینم. اما هیچ اثری از زخم و جراحت در آن قسمت نبود. وقتی ملحفه را کاملاً کنار زدم، دیدم که بخش زیادی از بدنش مجروح شده، پس از پرس و باخبر شدن از چگونگی وضعیت موجود، مطلع شدم که مدت زیادی در بین ما نخواهد بود. در این فاصله، از من طلب آب نمود تا عطش درونش را کمی التیام بخشد. چون خواستم به او آب بدهم با ممانعت پزشک معالجش رو به رو شدم! علت را پرسیدم: اظهار داشتند که به هیچ عنوان، نباید آب بنوشند و فقط کمی لبانش را با دست خود مرطوب کنید. زمانیکه آماده شده بودم تا دست خود را که به لکه های خون هاشم آغشته شده بود بشویم و سپس لبانش را تر نمایم، ناگهان هاشم رو به من کرد و گفت:“ مادر، خون شهید پاک است ” با شنیدن این جمله به صلابت راهش پی بردم و روحیه بالا و ایمان راسخ فرزندم را تحسین نمودم. طی مدتن چند روزی که در آنجا اقامت داشتم، مدام هاشم از من و پدرش و سایرین، طلب حلالیت می کرد و از واقعه ای که برای او پیش آمده بود، با کمال عشق و اعتماد به نفس یاد می نمود و آنکه به وصال معبودش می رسید، بسیار شادمان بود. در آخرین روزی که هنوز از میان ما رخت نبسته بود، در حالی که پس از خواندن نماز مغرب و عشاء در محضر درگاه خداوند کریم مشغول استغاثه و رازو و نیاز بودم و می گفتم: ای خدا! به هر چه که رضای تو در آن است من نیز راضیم؛ ای رب العالمین از تو می خواهم، صبر کریمه ای به ما عطا فرمایی تا باعث سربلندی راه پُر ارزش شهیدان باشیمو به خاطر از دست دادن فرزندمان عجز و ناله نکنیم؛ ناگهان صدایی ملایم، مرا مخاطب قرار داد و گفت: چون رضای خداوند در صبر توست، پس بسیار صبور باش! ناگهان به خود آمدم و به سوی هاشم رفتم : « دیدم که با قلبی مطمئن و عشقی وصف ناپذیر، بال گشوده و به جمع افلاکیان راه عشق هجرت نموده است. من نیز برای قداست آرمان راهش هرگز اشک را ب چشمان خود جاری ننموده ام تا دشمنان اسلام نیز در خفت و خواری بمانند.
“نقل از مادر شهید”
جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1365/11/05
مـحل شـهادت :
کارگاه دانشکده فنی دانشگاه تبریز
عـملیـات :
بمباران بعثیون
نـحوه شـهادت :
بمباران هوایی1365/10
مــــحل مـــــزار :
گلزار شهدای رشت
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید