شهید بزرگوار رمضان صنایع پرکار در سال 1332 در خانواده ای مذهبی و مقید به اسلام ناب محمدی (ص) دیده به جهان گشود و از چنان تربیتی برخوردار بود که جوانی خدا ترس، متین و مردم دار بود و با شور و عشق و علاقه در محراب عشق با خدا راز و نیاز می کرد و معتقد بود باید بسیار عاقلانه و هوشیار عمل کرد تا دچار لغزش در ایمان و عمل نشویم چون دنیا سرای آزمایش است و در چهره اش نور معنویت هویدا بود و با عشق به همه نیکی می کرد و از فقر اجتماعی و ناتوانی افراد محروم جامعه رنج می برد و بسیار اهل تحقیق و مطالعه بود و علاقه زیادی به کتاب های علامه طباطبائی و استاد شهید مطهری داشت و در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی و عقیدتی آگاهی لازم داشت لذا فعالیت هایش حساب شده و با آگاهی کامل بود علی الخصوص در دوران انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) فعالیتی گسترده در زمینه های مختلف داشت و بقای انقلاب اسلامی را در سایه حضور روحانیت می دانست و برای جوانان محله خود حکم یک معلم متخلقی به اخلاق اسلامی و یک نمونه و الگو بود و عملکرد و حرفهایش برای کسانیکه اورا می شناختند همچون چراغی پر فروغ در مسیر حق و عدالت خواهی عمل می کرد و در مسجد محل کلاسهای عقاید و آموزش قرآن را تشکیل می داد تا در همان شرایط نامطلوب و نا بسامان جامعه، دین خدا و رسولش را به دیگران بشناساند و سرانجام برای کامل کردن مبارزات خود بسوی مناطق جنگی علیه صدام کافر و بعثیون عراق شتافت و از مدت عمر کوتاهش به نیکی فیض برد و در مصاف با دشمنان اسلام در منطقه فکه به مقام شهادت نایل آمد و همنوا با عرشیان ملکوت اعلی گشت.
خداوندا تو را که بندگان را از سیاهی ظلمت و جهل به روشنی و نور، رهنمون ساختی و به واسطه بهترین هایت جهاد در راه احیاء دین تو را شناختیم، همانگونه که امام حسین (ع) با ایثار خون خود، اسلام را زنده نگه داشت ما نیز برای پیروزی در مقابل کفر و تداوم دین خدا دست از جبهه ها بر نخواهیم داشت و با تمام توان خود در مقابل ظلم خواهیم ایستاد !
بعد از شهادت برادر كوچكش نقي صنايع پركار، رمضان تصميم گرفت تا اسلحه افتاده برادر را براي مبارزه با كفّار از زمين برداشته و عازم جبهه ها شود. از يك سو درسهاي دانشگاه را پي مي گرفت. و از سوي ديگر به پاس حرمت خون شهيدان و حفظ ارزشهاي ديني سنگر جبهه را دوش به دوش ساير رزمندگان پر مي كرد. در اين بين هرازگاهي به صليب سرخ نيز مراجعه مي نمود تا شايد اثري از پيكر پاك برادرش بدست آورد و خانواده را نيز از چشم به راهي نجات دهد. او، ارتباط روحي عجيبي با برادرش داشت و هجرتش عجيب در وي اثر كرد و او را به فكر وا داشت. او هميشه مي گفت: شهيد نقي آن قدر به درجة والاي انسانيت نزديك شده بود كه خداوند او را انتخاب كرد. بدين جهت خود را در برابر بزرگي و مقام انساني و والاي برادرش كوچك مي شمرد. بعد از شهادت برادرش، خود را از كاروان عاشقان راه خدا، عقب افتاده مي دانست. از اينكه پيكر برادرش را بدست نياورده بود، ناراحت بود و مي گفت: ما حتّي لياقت ديدن جسم اين عزيز را نداريم چون رويتِ پيكر شهيد نيز توفيق مي خواهد. به سالگرد شهادت شهيد نقي نزديك مي شديم، با رمضان تماس گرفته و از ايشان خواستيم تا در مراسم، حضور داشته باشند ولي او در جواب چنين گفت: برادرم بيشتر دوست دارد كه تفنگش را بردارم و در جبهه ها به دنبال مأموريت او حركت كنم. با شناختي كه از رمضان داشتيم، بعيد مي دانستيم كه خود را براي مراسم برساند. امّا شهيد رمضان در عمليات مقدماتي والفجر از ناحيه سر مجروح شد و به دستور فرمانده خود به سوي شهرستان حركت كرد. آري مصلحت آن بود كه روز مراسمِ برادرش، رمضان، خانواده را همياري كند. هنگامي كه داخل مسجد شد، دوستان و مردم محل از ديدنش خشنود شدند و به جهت آگاهي بالاي وي در زمينه هاي اعتقادي، اجتماعي و سياسي از وي خواستند تا چند كلمه اي براي آنها سخنراني كند. با اصرار زياد، قبول كرد و چنان درباره قيامت و عظمت شهيد سخنراني كرد كه حرفهايش تأثير خاصي بر روحيه حضار گذاشت. چند روزي در شمال ماند و دوباره به جبهه مراجعت نمود. او مي گفت: كه بچه هاي جبهه احتياج به روحيه دارند و ديدن من با اين شرايط باعث افزايش روحية آنها مي شود. آنگاه جسم را گذاشت و سراسر جان شد و به فرياد رهبر و ولي امرش لبيك گفت! نقل از مادر شهید
جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1362/01/23
مـحل شـهادت :
فکه
عـملیـات :
والفجر1
نـحوه شـهادت :
مــــحل مـــــزار :
دهنه سرسفیدرود کیاشهر
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید