شهيد بهرام حجتي سربازي پركار در جبهه هاي جنوب و طلبه اي پربار در حجره هاي علم و سواد بود. سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي خوشه هاي تق.ا . عشق به الله و مكتب انسان ساز اسلام در وي جوانه زده بود و به تهذيب نفس و خودسازي مي پرداخت. با پيروزي انقلاب اسلامي در كمال عشق و ايثار به تبليغ و ترويج مكتب اسلام پرداخت. با تشكيل دادن كلاس هاي قرآن و اصول عقاد و اخلاق و احكام در اسالم و هشتپر، مشغول تعليم جوانان منطقه گرديد. وي چنان در تزكيه نفس و حسن ادب و اخلاق نمونه بود كه در اولين برخورد همه را مجذوب خود مي كرد. قدم هايش سنگين و سخنانش متين و عالمانه بود.
در اين منطقه كمتر كسي است كه او را نشناسد و اولين چيزي كه همه از او بياد دارند متانت سخن و كرامت نفس است.با تلاش ها و نصايح خود در بناي انجمن اسلامي ولي عصر اسالم نقش عمده اي ايفا كرد و از مؤسسين اين انجمن اسلامي بشمار مي رود كه در آغاز سال 1355 شروع به كار نمود. در امور اجتماعي شركت فعالانه داشت. او اولين مسئول بسيج مستضعفين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اسالم و باني آن بشمار مي رود كه اول تصدي اين امر با قاطعيت و صداقت مثال زدني اي به امور بسيج مي پرداخت. در جهاد سازندگي و ساير ارگان هاي انقلاب اسلامي نيز به كار و مسئوليت مي پرداخت. با گسترش فعاليت هاي مذهبي و تبليغات مكتبي به عنوان يكي از عناصر مومن و تلاشگر و حساس حزب الهي شناخته شد. از ديگر فعاليت هاي ارزشمند او فعاليت براي ايجاد صندوق قرض الحسنه نبي اكرم (ص) اسالم بود كه در اين رابطه زحمات فراواني كشيد و همچنين با آشنايي به وضعيت مستضعفين مناطق محروم داشت در اوقات فراغتي كه براي او به دست آمده بود، در ايجاد راه بين كوه ها اسالم در زمستان سخت با كمال كمبودها و مشكلات به عنوان نماينده فرماندار تالش راه مذبور را احداث نمود. با اينكه در اوائل انقلاب در امتحان اعزام به خارج قبول شده بود از رفتن به خارج خودداري نمود. چون معتقد بود كه جو اجتماعي خارج منحرف است و از طرفي كشور ما نياز به تلاش و كار دارد، ترك كشور به صلاح نيست. با پناه بردن منافقين به جنگل يكي از كساني كه در كمين او بودند، برادر بهرام حجتي بود. با نقشه قبلي قصد داشتند كه او را ترور كنند اما به خواست خداوند به ترور او موفق نشدند و برادر بهرام حجتي از اين ترور جان سالم به در مي برد. او در منطقه ي تالش خار چشم منافقان و گروه هاي ضد انقلاب و نور چشم حزب الله و ياران امام بود. از همان آغاز مبلغ واقعي خط امام و مشوق راستين جوانان حزب الله مي بود.
او دانشجوي رشته الكترونيك دانشگاه تبريز بود و در جريانات خط انحرافي خلق مسلمان عملاً در صحنه بر عليه آنان به مبارزه پرداخت و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. پيروزي و شكوفايي انقلاب اسلامي او را عاشقانه به ديدار معشوق سوق داد.
روحش شاد و يادش گرامي باد
الحمدالله رب العالمین و الصلوه والسلام علی رسول الله (ص)
انّی وجّهت وجهی للّذی فطرالسّموات والارض حینفاً و ما انا من المشرکین اِنّ الصلاتی و نشکی و محیایَ و مماتی لله ربّ العالمین
اللهم رضا بقضائک و تسلیماً لامرک و لا معبوداً سواک
اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک
با سلام و درود پیشگاه رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و با سلام و درود بر همه رزمندگان جبهه های حق علیه باطل و با سلام و درود بر شهیدان این انقلاب شکوهمند و ادامه دهندگان راه شهدا .
از آنجائیکه در جهاد فی سبیل الله فوز عظمای شهادت نهفته است ، لازم میاید کلماتی چند ، به عنوان وصیت بر خطوط کاغذ نقش بندد . تا شاید بتواند اندکی بیانگر شور و التهاب درون باشد از اینکه خداوند چنین توفیقی به این بنده سراپا تقصیر عطا فرمود که در راهش و برای گسترش دینش و یاری امامش به جهاد رود . ولی گویا قلم از ابراز احساسات قلبم قاصر است ...
بارالهی ترا به عظمت خودت قسمت می دهم که امام امت را این یگانه امید مستضعفان جهان در این عصر حاکمیت دژخیمان و دیوسیرتان ، وکوبنده ترین خصم جنایتکاران که نامش کاخ های سفید و کرملین را به لرزه در میاورد تا انقلاب مهدی سلامت بدار .
خدایا خدوندا ، این انقلاب رهائی بخش مظلومان و ستمدیدگان ، از برکت ایمان و وحدت کلمه و ایثار امت مسلمانان و شهید پرور ایران به راهش ادامه می دهد ، پروردگارا این عوامل پیروزی را همچنان در قلبهای این امت ، مستدام بفرما .
بار الها توفیق سریع عنایت فرما که همه ی مستضعفان جهان و همه سازمان های آزادی بخش که برای رهایی از چنگال امپریالیسم شرق و غرب در حال مبارزه اند زیر پرچم لا اله الا الله و الله اکبر و رهبری امام خمینی درآیند تا هر چه سریع تر زمینه برای ظهور حضرت مهدی (عج) مهیا شود.
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و نصرنا علی قوم الکافرین (ای پروردگار به ما صبر عنایت فرما و قدم هایمان را استحکام ببخش و ما را بر کافران پیروز فرما) « قرآن کریم»
در پایان کلماتی را به خانواده ام متذکر می شوم :
همگی باید از خداوند شاکر و سپاسگزار باشید که به شما توفیق داد که یکی از اعضای خانواده را در راه خدا و رسولش هدیه نمایید . از پدر و مادر و برادران و خواهرانم و همه ی دوستان و آشنایان ، مصرانه می خواهم که مبادا در فقدانم دلتنگی و بی تابی نمایید که اگر غیر از این باشد مرا از خود رنجانده اید . بلکه همه باید به شکرانه این توفیق الهی شاد و بشاش باشند، تا دشمنان و منافقین بدانند که امت مسلمان از خون دادن برای آبیاری و پرورش انقلابشان در جهان باکی ندارند .از برپایی مجالس ترحیم پرخرج و مفصل که معمولا این جا رسم است خودداری نمایید در عوض مبالغی به حساب آوارگان این جنگ تحمیلی واریز نمایید. تدفین با همان لباس شهادت و بدون غسل انجام گیرد که آب را قدرت پاک کنندگی خون شهید نیست. از همه طلب عفو و بخشش دارم .
والسلام علی من اتبع الهدی
در اوایل انقلاب ماه مبارک رمضان ، مجلسی در مسجد جامع شهر برگزار بود که در اثر برخورد نا مناسب یکی از مسئولین تراز اول با فردی که پولی پیدا کرد و جهت تحویل به صاحب اصلی اش تقدیم نمود ، وی بدون در نظر گرفتن منصب آن مسئول ، وی را دعوت به اخلاق اسلامی نمود. اینجانب محمد امین زنجانی به همراه برادران محمد امین احد پور 0 علی عباس نژاد – جعفر رفیعی و بهزاد امامی نژاد ، با اصرار و شوخی در خواست افطاری از ایشان کردیم. وقتی تقبل کردند ، فرمودند : من افطار علی وار آماده می کنم اما در خفا خودمان را قانع کردیم که حاج خانم مادر شان حریف وی شده و شام رنگینی آماده می کنند. بعد از تحمل 18 ساعتع روزه ی مرداد ماه ، وقتی مراجعه نمودیم به منزل شان ، با سفره پنیر و سبزی و نان و خرما و چای مواجه شدیم. و بنده متوجه شدم که حاج خانم ناراحتند. وقتی علت را جویا شدم ، فرمودند : مجید آقا اجازه ی آماده نمودن هر غذای رنگین را ندادند و فرمودند ما با دوستان عهد بستیم در همین اندازه باشد به هر حال آن شب تا سحر گرسنگی و سوختن را تحمل کردیم. یک روز ایشان قرار گذاشتند که هر کس غیبت کسی را بکند ، باید 5 تومان جریمه شود و صندوقی جهت این جریمه برای فقرا تشکیل دادند و بدون تعارف عمل می نمودند.
شهید بهرام حجتی از جمله کسانی بود ند که در شهرستان بعد از انقلاب کارهای بزرگی انجام دادند.خیلی از این نهادها را در این شهرستان بنا نهادند از جمله نهاد سپاه،حزب جمهوری اسلامی،جهاد با تلاش ایشان پا گرفت.بنده در تالش بودم و حدودا دوم دبیرستان ولی ایشان سال اخر دبیرستان یا دبیرستان را تمام کرده بودند(در یک دبیرستان درس می خواندیم)ولی آشنایی ما با شهید اینگ.نه بود که یکی از دوستان من در مدرسه شهید مطهری تهران-که بعدها هم شهید شدند-درس می خواندند.بنده که برای طلبگی که می رفتم ایشان هم آنجا می آمد و تقریبا آشنایی ما از آنجا آغاز شد.ایشان تحت تاثیر آیت ا… حق شناس قرار گرفتند و وارد مدرسه شهید بهشتی (سپه سالار قدیم) شدند.آیت ا… امامی کاشانی خیلی دنبال ایشان فرستادند که ایشان را برگردانند ولی ایشان جذب آقای حق شناس شده در مدرسه شهید بهشتی ماندند.در مورد مذهب ایشان خود ایشان چیزی به من نمی گفتند.بعدها فهمبدم که ایشان اهل سنت بودند و در پنجم ابتدایی که در رشت درس می خواندند تحت تاثیر قرار می گیرند و شیعه می شوند،در حالیکه هم پدر و هم مادر ایشان اهل سنت بودند.بعد از جریان بسته شدن دانشگاهها تقریبا سال 61 که انقلاب فرهنگی صورت گرفت ایشان در رشته الکترونیک مشغول تحصیل در تبریز بودند.بعد از بسته شدن دانشگاه ها برگشتند و در مدرسه عالی شهید مطهری ثبت نام کردند.که بعد ها جذب آقای آیت ا… حق شناس شده از این مدرسه به مدرسه شهید بهشتی رفتند.این مدرسه در آن زمان چیزی بین حوزه و دانشگاه بود.دروس انگلیسی و روانشناسی و بعضی از دروس دانشگاهی در کنار درو حوزوی تدریس میشد.ورود ایشان به حوزه علمیه شهید بهشتی همزمان با ورود من به این حوزه بود که تقریبا سال 63-62 بود.ما در عملیات خیبر با هم بودیم.اعزام ما به جبهه از بسیج کل(تهران) در خیابان فلسطین صورت گرفت.اعزام که شدیم رفتیم پادگان ابوذر غرب،سر پل ذهاب ،وارد گروه تخریب شدیم (من قبلا هم جبهه رفته بودم ولی فکر کنم ایشان اولین بار بود که اعزام می شد)مسیول تخریب قرارگاه نجف که ما در آن بودیم صمد نیازی بود که ما ایشان را برادر صمد صدا می کردیم.عملیات خیبر که شروع شد تخریب قرار گاه نجف شروع شد ،تخریب قرار گاه نجف با قرار گاه کربلا را یکی کردند و ما آمدیم اطراف شلمچه و تا پایان عملیات هم همانجا بودیم .ایشان در همان جبهه هم اخلاقشان سرآمد بود.در بین 25 طلبه که اعزام شده بودیم حرف اول را می زد.(قبل از شروع عملیات خیبر ) در ابتدا ما را به غرب اعزام شدیم چون در غرب کمتر عملیاتی می شد خیلی از طلاب اعتراض می کردند که ما می خواهیم در عملیات شرکت کنیم (در خط مقدم باشیم) ایشان طلاب را جمع می کرد و می گفتند که ما باید به تکلیف عمل کنیم هر چه که به ما تکلیف کردند و از ما خواستند انجام دهیم و می فرمودند حتی اگر پیاز پوست کردن باشد و از من بخواهند انجام می دهم.کاری به این نداشت که کجا باشد و چه کاری انجام دهد معتقد بود که باید تکلیفی که به او محول شده به نحو احسن انجام بدهد.گروه تخریبی که ما در آن بودییم معروف بود به یاران شهید چمران چون چند نفر از شاگردان و تربیت شدگان شهید چمران در بین ما بودند.گروه بعد از آشنایی با بهرام حجتی از ایشان می خواستند که درس اخلاق بدهد و ایشان درس اخلاق می دادند و منم هنوز بیشتر یادداشتهای درس ایشان را دارم که یک موردش که خاطرم است حدیث امام علی (ع) بود که می فرمودند :من کثر کلامه کثر خطاء ه و من کثر خطاء ه کثر…ایشان معمم نبودند و نشدند،ما که اعزام شدیم به عنوان طلبه بسیجی اعزام شدیم.درس طلبگی ایشان تقریبا پایه های آن روز و حدودا پایه 5و6 امروز بود،ایشان خیلی مورد توجه بود به خصوص مورد توجه آیت ا… حق شناس بودند مخصوصا در مهدیه پامنار به حدی جذاب بودند که مورد توجه قرار می گرفتند .هم در مدرسه شهید بهشتی و هم در مدینه پامنار از ایشان به عنوان مدیر استفاده می کردند.ایشان نماز شبشان ترک نمی شد.حاج آقا حق شناس خیلی به شاگردانش توصیه می کردند که نماز شب بخوانند و اکثر شاکردان ایشان نماز شب می خواندند و ایشان خیلی تاکید داشتند .یک روز داشتیم برمی گشتیم توی ماشین خیلی جلوتر نشسته بود و من عقب ماشین بودم ایشان گفتند که من خیلی سرفه کردم .یکی از اقایان خیلی اصرار داشت که مرا به دکتر ببرند.از خصلت های بارز ایشان توکل و متکی بودن به خدا بود و خیلی تکیه بر خدا داشتند و نمی خواستند به کسی متکی باشند.خودش آدرس را می گیرد و شنبه می رود دکتر ،دکتر می گوید که هفته بعد برای درمان پیش او برود.همان شب قرار بود فردایش برای درمان برود به شهادت می رسد.چون بنا به تشخیص پزشکان ایشان بر اثر تاثیرات شیمیایی که بر بدنشان بوده از دنیا می روند.یک موردی هم که جالب بود از شهید بهرام حجتی تشییع جنازه ایشان بود.تشییع جنازه ایشان به قدری با شکوه بود که من مثل آن را در این منطقه نشنیده بودم.بعدها هم چنان تشییع جنازه ای در تالش صورت نگرفته بود.مورد دیگر این بود که یکی از دوستان که سید بود(سید مجید جزایری)از بستگان جزایری(امام جمعه اهواز)که بعدها شهید شدند نتوانستند تشییع جنازه شهید بیایند می گفتند ناراحت بودم چند روز بعد خواب دیدم که شهید حجتی در مسجد در مسجد اعظم (قم) وضو می گیرد دندان های بسیار زیبا و نورانی دارد.از ایشان پرسیدم چه طور هستی و شهید فرمودند: فی عیشه الراضیه.این خواب را برایم تعریف کرده بود.چند سال بعد که یک بار به مزار شهید حجتی رفتم دیدم روی سنگ قبر ایشان این آیه مبارکه نوشته شده است (( فی عیشه الراضیه )) و این خواب برایم خیلی جالب بود.
برادر شهید از رشادتها و جانفشانیهای برادرش در زمان انقلاب و جنگ غرورانه که ایشان تمام وقت خود را در راه انقلاب دادند به گونه ای که ما در طول شبانه روز و یا گاهی هر چند روز یک بار به ندرت وی را میدیدیم.ایشان فرمودند که شهید در آن زمان کارهای فرهنگی و قرآنی در محله ها و روستاهای اسلام با دایر کردن کلاسهای قرآنی در مساجد و منازل مشغول بودند.از راویان سخنان امام خمینی (ره) در زمان قبل و بعد از نقلاب بوده اند.به گونه ای که حاج آقا احسانبخش از فعالیتهای زیر زمینی این شهید تقدیر کرده اند.ایشان از موسسین و بنیان گذاران صندوق قرض الحسنه نبی اکرم(ص) اسالم و جهاد سازندگی و کمیته های مردمی در تالش و اسالم بودند.مسئول و مدرس حوزه علمیه مهدیه تهران نیز بوده اند.
“نقل از برادر شهید“
جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1363/11/10
مـحل شـهادت :
جانبازی در منطقه عملیاتی پاسگاه زید- شهادت در بیمارستان تهران
عـملیـات :
شیمیایی در خیبر
نـحوه شـهادت :
عامل شیمیایی
مــــحل مـــــزار :
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید