شهيد فرهاد بائوج لاهوتي در سال 1341 در شهر كومله قريه كشت سرا از توابع شهرستان لنگرود و در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود دوران دبستان و راهنمايي و متوسطه را با موفقيت پشت سر گذاشت و توانست در رشته علوم تجربي اخذ مدرك نمايد در دوران تحصيل بدليل صفات اخلاقي و هوش و ذكاوت مورد توجه و علاقه معلمين بود از ابتداي نوجواني شالوده وجودش در عشق ا... پي ريزي شده و با گذشت زمان ابعاد و جد؟؟؟؟ رو به گسترده تر شدن نهاد از اوايل انقلاب بعنوان يكي از اعضاي فعال انجمن اسلامي شهر كومله بود كه نقش موثري در شكل گيري اين نهاد مقدس داشت و مسئوليت اين شورا را بعهده گرفت او از بنيانگزار پايگاه شهدا كومله بود براي راه اندازي اين مكان مقدس كه شهيدان زيادي نيز تقديم انقلاب اسلامي نموده است زحمتهاي فراواني متقبل شد و در دوران دفاع مقدس تصدي اين پايگاه را عهده دار بود اين خدمات ارزنده دل او را تسكين نمي داد پس از خدمت مقدس سربازي كه تمام دوران آن را داوطلبانه و در خطوط مقدم نبرد حق عليه باطل گذراند وارد ؟؟ بزرگتر شد ودر مدرسه اي كه ليست و اسامي مجاهدان از صدر اسلام تا كنون در آن ثبت و ضبط گرديده بود يعني بسيج نام نويسي كرد و راه و يار عاشقان پيش گرفت و لباس پاسداري از اسلام پوشيده او پاسداربود پاسدار اسلام و مقلد بود م؟؟ د امام درس عشق را در مدرسه بسيج آموخته بود در ريشه جان را در سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي (ص) سيراب كرده بود كه او مسئوليت گردانهاي حمزه به سيدالشهدا و سلمان از لشكر 16 قدس گيلان را بر عهده داشت شجاعتهاي فراواني از خود بروز داد و هنوز رزمندگان گردان حمزه خاطرات رشادتهاي او را در عملياتهاي كربلاي 2 و كربلاي 5 در يادها دارند در طول جنگ دوستان زيادي داشت كه در باغ شهادت به روي آنها گشوده شد و در قله رفيع شهادت جاي گرفتند و او همچنان در آرزوي شهادت را سپري مي كرد تا اينكه 15 روز پس از داماديش حين عزيمت به ماموريتي از طرف لشكر قدس بهمراهي شهيد املاكي (جانشين فرمانده لشكر 16 قدس) عازم شدند كه در قروه بود اين معامله صورت پذيرفت و شهيد فرهاد لاهوتي بهترين كالا را داد و بالاترين مقام را گرفت و آزمون ايمان خود را با موفقيت پشت سر گذاشت و از همه جا بود كه در آسمان به رويش گشوده شد و به ياران شهيدش پيوست. روحش شاد و يادش گرامي و راهش پر رهرو باد .
يا من لهو دنيا و الاخره ارحم من ليس لهو الدنيا و الاخره آنان كه با هزاران دليل زندگي مي كنند نمي توانند بيك دليل بميرند و آنانكه به يك دليل زندگي مي كنند به همان دليل نيز مي ميرند هر نفسي مزه مرگ را خواهد چشيد براي عده اي مرگ گلوبند زيبايي است بر گلوي دختران و براي عده اي مرگ خاري است در گلو كه هرگز پايين نمي رود. عجيب است حال انسانهايي كه مي دانند مي ميرند و مي دانند در پاي ميز محاكمه به بند كشيده خواهند شد اما بازنشسته اند و دست بروي دست گذاشته و مي خورند و آسوده و بي خيال مي خوابند. خدايا , بارالها, اي يار صالحان, اي دشمن كافران, كه جز تو اميدم نيست اي خالق, اي حاكم, با عدالت با من حكم مكن زندگي آن دنيا را برايم در دوزخ مخواه. بار الها مرگ مرا زندگي براي ديگران ساز براي ملتم, و دينم و امتم براي آن سياه دربند. براي آن ضعيف بي چيز. براي فقير غمين . براي آنانكه جز اشك سلاحي و جز ذكر تو دوايي ندارد. برادرم مي خواهم با زبان عاجزم و قلم ناتوانم برايت سفارش كنم وصيتي نمايم پيامي دهم برادرم امام را تنها مگذار كه فردا بايد به غم اين اشتباه افسوسها خوري. فقط اينرا بدان كه اگر او نبود ما هنوز مي بايست سر صف ها بر كول هم مي پريديم و در سالنهاي قمار به دعوا بپردازيم و حسن حقارت و كوچكي ها را عذاب دهد. بخدا من او را افتخار دينم و ملتم مي دانم. ذره ذره وجودم در تمامي لحظات در خوابم در زندگيم در شليكم در نمازم به هنگام نيازم بهر حال و به هر جا در هر كجا با هر زبان او را دعا مي كنم تو نيز او را دعا كن. اگر او نبود هنوز ما مي بايست ذلت ظلم را بخاطر مصلحتي پوچ بپذيريم اگر او نبود ما از مسلمان بودن خويش هيچ نداشتيم جز نمازي كه نماز نبود و روزه اي كه جز گرسنگي فايده اي در بر نداشت نمي دانم تو او را چه مي خواني من او را مسلماني مجاهد مجاهدي مومن، مومني عابد، عابدي سركش، سركشي متواضع متواضعي پيروز، پيروزي ساكت، ساكتي خروشان و خروشاني آرام مي دانم و او را دعا مي كنم و نيز تو او را دعا كن. و اما برادران انجمن امروز با رفتن شهيداني چون علي و ناصر، محمود, هوشنگ... كه در واقع اينان پرچمدار حركتهاي مذهبي اين شهر بودن مسئوليت شما بيشتر از آن است كه تصورش را مي كنيد در انجام وظايفتان آنگونه باشيد كه فردا در نزد شهيدان بزرگوار شرمنده و خجالت زده نگرديد: سخناني چند با خانواده ام: پدر و مادر مهربانم سلامتان باد. آري لحظات و دقايق و ساعات و روزها مي رود پشت سر گذاشته شود و انتظارها به پايان مي رسد و لازمه كار اين بود كه دست به قلم برده و در واپسين ساعت مسافرت دنياييم قدري با شما درد دل نمايم آري ما مسلم هستيم و بر هر مسلمان تكليفي واگذار است ما در عصري زندگي مي كنيم كه در آن عصر دشمنان دين خدا بلوايي بنام جنگ را براه انداختند بلوايي كه ما راضي به آن نبوديم و نيستيم ولي نداي من و هر مسلمان متعهد است هيهات من الذله ما راضي به آن نيستيم كه غاصبان دنيا به ما ظلم و جور روا دارند و عقيده ما بر اين آيه است و قاتلوهم حتي لا تكونو فتنه و در اين عقيده هيچ سستي به خود راه نمي دهيم شايد من راحت مي توانستم در خانه در كنارتان بمانم و بي تفاوت نسبت به اين امورات الهي باشم ولي فردايم را چه كنم چگونه من مي توانستم در جايم آرام بگيرم در صورتيكه هر چند يكبار عزيز دوستانم را اين دشمنان به جرم مسلمان بودن غرقه به خون مي كردند. و مادرانشان را داغدار در عزايشان. مگر نه اين است مادران شهدا براي فرزندانشان زحمت كشيدن مگر نه اين است كه فردين و فرهاد, غلامرضا و فريدون, محمد... براي مادرانشان عزيز بودند ولي چه شد و اين عزيزان به كجا رفتند و مادران داغدارشان بعد از رفتنشان چه كردند جز اين بود كه در مصيبت عزيزان از كنار رفته شان صبر كردند و اين آيه را از بر كردند انا لله و انا اليه راجعون ما از اوئيم و به سوي او باز مي گرديم آري پدر و مادر مهربانم حالا بر شماست كه با صبرتان دشمن را ديوانه كنيد من به صبر شما واقفم ميدانم كه نمي گذاريد ما در خانه قبر از اعمالتان برنجيم خداوند عالم آيات را بر شما اعلان داشت كه فرزندان شما به جاي بدي نمي روند نمي گويم گريه نكنيد عزيز از دست دادن حتي براي ابا عبدا... نيز مشكل بود برادر از دست دادن نيز براي زينب. بياييد گريه اي كنيد كه شايسته شخصيت يك مادر و پدر , برادر و خواهر شهيد باشد بياييد گريه اي كنيد كه فاطمه زهرا (س) به آن خشنود گردد و اين را بدانيد كه امروز با ديروز تان فرق مي كند امروز رسالت ديگري بر شما واگذار شده است شما را بخدا اصالت معنويتان را حفظ كنيد كه در فرداي آينده و قيامت انبياء خدا شفيع شما باشند. در صحراي كربلا ابا عبدا... حكم خدا را بر اصحابش اعلان داشت و در نهايت آنان را به خودشان واگذاشت. امروز عين صحراي كربلا ست جبري بر ما حكم مي كند ولي گفته امام بزرگوار حكم خدا را بر ما اعلان نمود اين ما بوديم كه انتخاب طريق نموديم كسي ما را به جبهه نبرد ما بوديم كه رفتيم ماها هم مي توانستيم مانند خميني هاي ديگر اهل دنيا باشيم ولي كه من رفتن سرخ را بهتر از ماندن در ذلت مي دانم. و چقدر زيباست مرگي در راه خدا چقدر شيرين است آن لحظه اي كه در خون براي رضاي او غوطه ور گردم انشا ا... در آن لحظه جز خدا چيزي نبينم آري همانگونه كه شما برايم عزيز بوديد و دوستتان داشتم نمي شد كه شما دوستم نداريد و برايتان عزيز نباشم واين عشق و علاقه را خداوند عالم در دلها نهاده ولي ؟؟ انسانها و دارنده امام و قرآن عشق و علاقه پدر و فرزندي نمي تواند مانع انجام وظيفه الهي باشد شما را بخدا اگر مصيبتي بر شما وارد آمد براي رضاي او صبر كنيد پدر و مادر وصيتم بر شما اين است كه دوستانم بعد من نزد شما خواهند آمد و شما را ترك نخواهند كرد به همانگونه در زمان حياتم به آنان محبت مي كرديد فرداي بعد از من نيز به آنان محبت كنيد چون خود بهتر مي دانيد كه آنها اهل اين دنيا نيستند خلاصه دير يا زود از اين دنيا سفر خواهند كرد. بر اين فرشتگان و بهشتيان روي زمين محبت كنيد. در پايان بدور از تمامي تعارفات مرسوم و تملق بگويم من فرزند خوبي برايتان نبودم و هميشه دل وا پس و نگران من بوديد. خدايم ببخشد مرا و شما نيز مرا ببخشيد. تقدير من اين بود كه دنيا را ترك كنم از دنيايي كه مملو از اميال فريبنده بود جدا گردم. خداوند عالم بندگانش را به طريق مختلف امتحان خواهد كرد باشد انشاا... ما در اين امتحان موفق باشيم من در جان دادن براي او و شما با صبر در مصيبت. خواهرم در مرگم چون مادرم صبر كن. و برادرانم هميشه در لباس مقدس انقلاب اسلامي باقي بمانيد وصيتم بر مردم عين وصيت شهداي ديروز است و باشد خداوند همه ما را در انجام تكليف الهي مان موفق بدارد. خداوند همه ما را بيامرزد پدر و مادرم مرا از بابت رنجها ببخشيد از تمامي همشهريان خود حلاليت مي طلبم.
