در صورت مغایرت اطلاعات شهید، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس
اطــــلاعــــات فــــردی شــــهید
نـــــام :
نجاتعلی
نـــــام خـــــانوادگـــــی :
دهقان
نـــــام پـــــدر :
عیسی
تـــــاریخ تـــــولـــــد :
1347/07/01
مـــــحل تـــــولـــــد :
عمارلو خرمکوه(خره پو) رودبار
ســـــن :
0
دانشــجـوی :
مرکز تربیت معلم شهید رجایی لاهیجان
رشــــته تحصــــیلی :
آموزش ابتدایی
وضـــــعیت تــــاهــــل :
مجرد
تـعـــداد فـــرزنـد :
19
دســـــته اعـــــزامـــــی :
سپاه
مســــئولــــیت :
تیربارچی

روستاي خرمكوه از توابع دهستان كليشم در نيمه شرقي شهرستان رودباردر بخش عمارلو 20 كيلومتري جهت شمال شرقي جيرنده واقع شده است . گويش محلي ديلمي (نوعي گويش محلي گيلان) مي باشد . در شمال روستا كوه ميله سنگ در غرب روستا هزار خال در شرق روستا كوه هاي منتهي به روستاي كليشم و در جنوبي ترين قسمت ، رو به روي روستا كوه نواخان قرار دارد . روستاي خرمكوه در 52 كيلومتري لوشان قرار دارد . مردم براي انجام كارهاي اداري به جيرنده مركز بخش عمارلو يا به رودبار مركز شهرستان مراجعه مي كنند . تاريخ گيلان ،‌تاريخ عمارلو (فاراب) و تاريخ روستاهاي آن ،‌پر از نشانه هايي است كه حكايت از گذشته اين منطقه مي باشد . در روستاي خرمكوه ، آثار باقي مانده از گذشته چندين مورد است كه چند تا از آن ها عبارتند از : 1. قلاع كوتي 2. بقعه امامزاده طاهر خرمكوه 3. اسيو روخونه (باقي مانده آسياب آبي) 4. قبور و آثار حفاري هاي غير مجاز در زمين هاي كشاورزي ديم در كاكول سر ،‌بره سر ، زردبره ، لابلاو پس رو و بسياري از نقاط ديگر كه به دليل بي توجهي و تخريب توسز سود جويان تقريبا نابود شده اند . روستاي تاريخي خرمكوه از نظر معماري با توجه به مصالح به كار رفته (شخت خام ،‌سنگ ،‌چوب ، ملاط، كاه گل ) با بافت پيچيده و درهم داراي ويژگي خاص خود است . اين روستا با داشتن چهار محوطه شاخص فرهنگي ، تاريخي ،‌باستاني ، مربوط به دوره هاي پيش از تاريخ و تا دوران تاريخي را شامل مي شود . سه محوطه گورستاني به نام هاي قبرستان كاكول سر ، بره سر و بيليش و يك محوطه استقراري تاريخي به نام قلاع كوتي (2قلعه روبروي هم) است كه از ديدگاه باستان شناسي در منطقه گيلان و عمارلو اهميت دارد . شهيد نجاتعلي دهقان در محل فوق زندگي مي كرد و فرسنگ ها از جنگ دور بود ولي چه شد كه او نيز در جنگ شركت كرد. دوران ابتداي و راهنمايي را در همان روستا دوران اول دبيرستان را در جيرنده و از دوم دبيرستان را در دبيرستان طالقاني رودبار به پايان رساند پدرش آقاي عيسي دهقان كه شغل آهنگري داشت او را بسيار دوست مي داشت و از ايمان و اراده قوي او در كارها يادي مي برد . او شهيد نجاتعلي دهقان را فردي بسيار قوي و با اراده توصيف مي كند . نجاتعلي در دوران نوجواني و جواني به مردم روستا كمك مي كرد پسري نماز خوان و با خدا بود . او بسيار مردم دوست و كاري بود و در كليه كارها از بچگي به خانواده و همسايگان كمك مي كرد . تصاويري از دوران كودكي و نوجواني آن شهيد در ذيل مي آيد كه بيان گر اراده مصمم آن شهيد در كمك به ديگران است . او را همه بسيار مهربان و قوي ياد مي كنند . و با توجه به زندگي كوتاهش آنان كه او را ديده بودند به ياد دارند و به خوبي از او ياد مي كنند . پس از اتمام دوره آموزش در بسيج منجيل جهت رفتن به جبهه آماده مي شود در اسفند ماه 1366 زماني كه پدر در خانه نبوده صبح زود از خواب بيدار مي شود برف سنگيني باريده بود پس از پارو كردن پشت بام به سراغ اهل خانه مي آيد . برادران خوابيده بودند آنان را ازخواب بيدار مي كند و پس از روبوسي به قصد جبهه به حركت در مي آيد . مادر ممانعت نمي كند فقط مي گويد منتظرت هستم بايد براي عروسيت زود بيايي . نجاتعلي مادر را مي بوسد و از او خدا حافظ مي كند بچه ها كوچك بودند و الان كه بزرگ شدند همگي آن صحنه را به ياد دارند . عمه آخرين فردي بود كه ازبدره شهيد برمي گردد . او به عمه سفارش مادر را مي كند . عمه بر مي گردد و نجاتعلي با كوله باري از عشق و علاقه به جبهه راهي مي شود . به سوي سنندج مي رود آن جا كه كمين گاه دشمنان است چند روزي از رفتن نجاتعلي مي گذرد كه پدر به خانه مي آيد و با شنيدن اين كه نجاتعلي به جبهه رفته است شوكه مي شود . تمام وجودش از دوري پسر به لرزه مي آيد . به هر جايي كه فكر مي كند سر مي زند تا نشاني از پسر بيابد بالاخره در مي يابد كه نجاتعلي با گردان 16 قدس گيلان در سنندج است . به چندين جا زنگ مي زند ولي موفق نمي شود خبري از پسر بيابد . بار و بندش را مي بندد و به دنبال پسر به سنندج راهي مي شود . پس از كلي پرس و جو گردان 16 قدس گيلان را در سنندج مي يابد . منتظر آميدن پسر در جبهه مي ماند . هوا كم كم تاريك مي شود خسته و گرسنه منتظر آمدن پسر است چند نفر آشنا پيدا مي شود و پدر را مي شناسد از او مي پرسند اين جا چه مي كني ؟ پدر نجاتعلي جواب مي دهد براي بردن نجاتعلي آمدم . به نجاتعلي خبر مي دهند كه پدرش به دنبالش آمده است . باور نمي كند ولي وقتي در 100 قدمي پدر قرار مي گيرد گريه امانش نمي دهد با آستينش چشمان اشك آلودش را پاك مي كند . پدر از او مي پرسد : چرا گريه مي كني ؟ نجاتعلي جواب مي دهد : نه نه گريه نمي كنم . پدر نجاتعلي را درآغوش مي گيرد . نجاتعلي خوشحال از پدر مي پرسد : غذا خوردي ؟ پدر پاسخ مي دهد : نه . نجاتعلي مي گويد : لااقل در قهوه خانه سنندج غذا مي خوردي ما كه اين جا چيز زيادي نداريم . پدر دست پسرش را مي گيرد و مي گويد هرچي تو بخوري ، من هم مي خورم . هر دو دست در دست هم با خوشحالي به سمت چادر مي روند و با هم لقمه اي مي خورند . پدر صبح روز بعد لباس رزم به تن مي كند و نمي خواهد به شهر خود برگردد و شرط برگشت را ، برگشت پسر مي داند . دوستان و آشنايان از جمله آقاي حسن پور ، پسر عموي پدر نجاتعلي كه در جبهه حضور داشت به پدر قول مي دهد كه تا چند روز ديگر نجاتعلي را به خانه مي فرستد و از او خواهش مي كند كه از جبهه برود تا در چند روز آينده نجاتعلي را راضي به برگشت نمايد . پدر بدون پسر بر مي گردد . ولي نجاتعلي راضي به برگشت نمي شود پدر منتظر آمدن پسر و مادر منتظر داماد كردن پسر است . ماه ها مي گذرد و خبر شهادت پسر براي خانواده آورده مي شود . خاطرات نجاتعلي چون دوره اي از زندگي براي پدر و مادر و دوستان تكرار مي شود . خبر شهادت نجاتعلي در روستا مي پيچد و همه متاثر و ناراحت در مراسمات او شركت مي نمايند . روز عروسي اش و روز دامادي نجاتعلي روز شهادت او بود . عروسش داغدار و مادرش هم چنان در آرزوي بستن حني دامادي اشك مي ريزد . پدر در فراق پسر و فرزند بزرگتر براي روحيه خانواده دست از تلاش بر نمي دارد و با دميدن روحيه بالا به خانواده آنان را به صبر فرا مي خواند . سال ها مي گذرد دوستانش از جبهه بر مي گردند از خاطرات او مي گويند يادماني براي شهداي گيلان برپا مي شود در همان جا آقاي فرحبخش از خاطرات نجاتعلي مي گويد كه تا آن زمان پدر نيز از آن آگاه نبود . نجاتعلي اذان گوي جبهه با صداي اذانش رزمندگان را دعوت به نماز مي كرد . او صداي دلنشيني داشت كه رزمندگان با آن آشنا بودند . برادر با شنيدن اين حرف ها به ياد مرثيه سرايي نجاتعلي مي افتد و با خود مي گويد عجب ، پس شنونده هاي تو بي شمار بودند و اين يعني كودكي ، خواسته ، مرثيه ،‌ نوحه و ... اذان . . شهيد نجاتعلي در تاريخ 24/01/1367 به ديدار حق شتافت . شهيد نجاتعلي دهقان حب شهادت را به دنيا ترجيح داد . شهيد بزرگوار بارها اذعان كرده بود : اكنون من كه اسير دنيا بودم با كوله باري از گناه ، اين مسافرخانه موقتي را ترك مي كنم لذا از خدا مي خواهم كه با اين بنده حقيرش به فضلش معامله كند و حال كه با دست خالي مي روم اميدوارم كه جان مرا در راه خودش قبول نمايد . اساسا شهيد دهقان بسيار خوش رو ،‌شوخ طبع ، صادق و با وفا بود ، به نحوي كه اين صفات در چهره و رفتارش كاملا متجلي شده بود و به تبع آن افراد را به سوي خود جذب و اعتماد آن ها را به راحتي جلب مي نمود . او در مواجهه با مشكلات و گرفتاري ديگران اعم از دوستان ، فاميل و همسايگان ، از خود گذشتگي به خرج مي داد و بدون هيچ چشم داشتي در حد توان با آن ها همراهي نموده و در جهت رفع گرفتاري هايشان مي كوشيد . از شاخص هاي مثال زدني او توجه به صله ارحام بود و اعتقادات آن شهيد وارسته مبتني بر تعاليم قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بود و به فرايض و مستحبات به دور هرگونه ريا و خودنمايي پايبند بوده و حداكثر تلاش خود را در انجام آن ها و ترك محرمات مصروف مي داشت . سادگي و بي آلايشي و صداقت و خلوص نيت ،‌ايثار و از خوگذشتگي ها و باورهاي اصيل ديني ، عرفان و معنويت ، خلق و خوي محمدي و رفتار شايسته اش از او شخصيتي ممتاز و والامقام ساخته بود .

         

جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1367/01/08
مـحل شـهادت :
محور غرب/ارتفاعات سیدصادق عراق
عـملیـات :
والفجر 10
نـحوه شـهادت :
اصابت ترکش به سر و پا
مــــحل مـــــزار :
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

اطلاعات شهدا

  • این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .
تـصویر مـزار
grave shahid