در صورت مغایرت اطلاعات شهید، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس
اطــــلاعــــات فــــردی شــــهید
نـــــام :
محمدرضا
نـــــام خـــــانوادگـــــی :
غزنوی
نـــــام پـــــدر :
تقی
تـــــاریخ تـــــولـــــد :
1342/07/17
مـــــحل تـــــولـــــد :
رشت
ســـــن :
21
دانشــجـوی :
مدرسه عالی شهید مطهری
رشــــته تحصــــیلی :
علوم و معارف اسلامی
وضـــــعیت تــــاهــــل :
مجرد
تـعـــداد فـــرزنـد :
0
دســـــته اعـــــزامـــــی :
سپاه
مســــئولــــیت :
تخریب چی

شهید بزرگوارمحمد رضا غزنوی در هفدهم مهر ماه سال 1342 در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد و رشد یافت . فلذا از همان دوران طفولیت علاقه وافری به به حضور در مساجد و مراسم عزاداری و جلسات مذهبی داشت و در چهره و سیمایش نورانیت و جاذبه ای معنویت موج می زد که انسان را به خود جذب و جلب می کرد و در بین دوستان و آشنایان محبوبیت زیادی داشت . ایشان با آنکه ا نظر مادی خانواده مرفهی داشتند ، اما به دنبال این گونه مسائل نبودند . در دوران انقلاب اسلامی یکی از جوانان فعال و پر تلاش در این عرصه بود و برای ابلاغ رسالت حضرت امام امت ، باتشکیل جلسات آموزش قرآن و مباحثه های فرهنگی و مذهبی در مسجد امام رضای گلسار علاوه بر انجام این رسالت مهم ، رونق و نشاطی وصف ناپذیر به آن محیط معنوی بخشیده بود . ایشان دارای اخلاقی خوب بوده که افراد وقتی با ایشان هم صحبت می شدند ، جذب ایشان شده و از این طریق توانستند افراد خوبی را جذب فعالیت های خود کنند . ایشان اهل مطالعه نیز بودند و اگر مطلبی می خواندند و آن مطلب قبل ارائه بود ، آن را به دوستان منتقل می نمودند . ایشان کتاب های شهید مطهری را خوانده بودند ،اطلاعات ایشان چنان بود که اگر در مراسمی شخصی که برای سخنرانی دعوت می کردند ، نمی آمد ایشان این آمادگی را داشت که به جای آن شخص برود و در مورد همان موضوع سخنرانی ارائه دهد و چنان با صلابت به عقاید و افکار اسلامی معتقد و استوار بود که استمرار اصول اسلامی و دینی و تثبیت پایداری نظام مقدس جمهوری اسلامی تلاش و ایثار جان می نمودند . . ایشان بر روی کار فرهنگی تاکید داشتند و کار فرهنگی را روشی خوب برای برای گرایش مردم به دین می دانستند. با توجه به وضعی که گلسار در آن زمان داشت مسئله فرهنگ سازی را روشی خوب برای گرایش پیدا کردن مردم به دین می دانستند و ارشاد و نصیحت در ابتدای کار ایشان بود . به عنوان مثال در آن زمان در گلسار افراد به پخش روز نامه ها یا اعلامیه ها ی گروه های مختلف می پرداختند . ایشان با توجه به اینکه خوب صحبت می کردند ، توانستند این افراد را از این کار خود منصر ف نموده و حتی یکی از آن افراد علاوه بر جدا شدن از آن گروه ها و پیوستن به گروه بسیج گلسار به جنگ رفته و جزو یکی از جانبازان میهن عزیزمان شد . ایشان بعد ها برای طلبگی به تهران رفتند و از جمله اساتیدی که استفاده کردند آقای حق شناس بود که به این عالم بزرگوار علاقمند بوده در درسهایشان دوست خود را هم می بردند تا از ایشان استفاده کنند و وقتی به رشت بر می گشتند ، صحبت های این عالم بزرگوار را که ضبط شده بود برای دوستان خود آورده تا آنها استفاده کنند . ایشات مورد علاقه آیت الله امامی کاشانی بودند و در آ ن زمان که پست ریاست هیئت مرکزی شورای نگهبان را داشتند ، محمد رضا غزنوی را به عنوان بازرس شورای نگهبان در مرو دشت استان فارس انتخاب نمودند . با تحمیل جنگ از سوی استکبار جهانی در غالب صدام تکریتی ، به سوی مناطق نبرد شتافت و شجاعانه به دفاع و نبرد با دشمنان اسلام پرداخت . حجت الاسلام والمسلمین انصاری در مورد چگونگی اعزام می گوید : اعزام از تهران بود از پادگان مالک اشتر اعزام شدیم و در آنجا هم که وارد شدیم ما با شهید غزنوی با همدیگه رفتیم تخریب ، تخریب لشکر 27 حضرت رسول (ص) ، که مربوط به تهران بود . وارد تخریب شدیم . در تخریب بعد از این که یک دوره کوتاه ، خیلی زود آموزش دیدیم ، پخش شدیم درون گردان ها . ایشان در یک گردان رفت و ما در یک گردان دیگر . در حین طلبگی نیز به جبهه می رفتند و فعالیت های تبلیغی را هم همراه با آن که تخریبچی بودند انجام می دادند . و باز ایشان در خاطره ای از شهید گفتند : من یک نکته ای بگویم ، نکته ای بسیار زیباییست . روحیه ایشان یک روحیه خاصی بود .این حرف هایی که من الان می خواهم بگویم شاید ما انتظار داشتیم از بعضی از دوستان ما که این تیپی باشند ، بزنند اما ایشان اهل این حرف ها نبود ، اهل واقعیت بود ، یعنی وقتی که این ها را به من می گفت من یک حسی کردم که ایشان یقینا در این سفر شهید می شوند . منتها البته یک زمینه ای داشت . البته یکی دیگر از دوستان ما چیزی به ما گفته بود ، بعد ، بعد او رفت و شهید شد و بر نگشت و لذا وقتی که این ر به من گفت ، من به ایشان اصرار می کردم که هوای ما را داشته باش . خیلی هم سعی می کردم که همراهش باشم . منتها دیگر یک جاهایی شد که مارا از هم جدا کردند و گفتند و هر گردانی باید یک تخریب بره . منتها ما را با او نفرستادن . من خیلی میل داشتم با ایشان بروم در همان گردان . آن حرف این بود ،وقتیکه که سوار اتوبوس شدیم و با هم بودیم گفت : گویا این در های توی گلسار خیابان 107، دارند با من خداحافظی می کنند .( چون آن موقع منزلشان در خیابان 107 گلسار بود ) . یک بار دیگر وقتی که با بچه های مهدیه در مدرسه شهید مطهری دور هم جمع شده بودیم که با هم به پاسگاه مالک اشتر برویم ، این جمله را از ایشان شنیده بودم . که این جمله را تکرار کرد و گفت فلانی ، درخت های اطرا ف مرسه شهید مطهری انگار دارند با من خداحافظی می کنند . ....ولذا این بار ، بر خلاف دفعات قبل که هیچ ممانعتی برای رفتن ایشان به سوی میادین نبرد از سوی خانواده مطرح نبود ، این بار با مخالفت ظاهری پدر مواجه شد .، لذا چند روزی در رشت حضور داشت اما نتوانست پد و مادر عزیزش را راضی نماید و مار مدام می کفت پسر عزیزم ؛ میدانی که چقدر دوستت دارم و اگر خدای ناکرده برایت اتفاقی بیافتد ، دیگر رغبتی برای ادامه زندگی بدون تو را نخواهم داشت .و شهید در جواب می گفت : «مادرم ، تمام مادران شهدا چنین احساسی نسبت به فرزندان خود دارند ، لیکن خداوند چنان صبرو پایداری به آنان عنایت می کنند که هرگونه فراق و هجران را تحمل می کند . از طرفی مادر ، مرگ و زندگی همه ما به دست خداست و شما صبر شکیبایی را پیشه کنید و شهادت در راه رضای خدا افتخار است و ما امت محمد (ص) هستیم . مادر ش می گوید : من گردن مبارک پسرم را بوسیدم و حلاوت نگاه ایشان و کلام نافذش قدرت هر گونه سخن را از من ربود و متحیر ، به چهره روحانی وی خیره شدم . او راهی به که در پیش گرفته بود ، ایمانی راسخ داشت فلذا پس از جلب رضایت خانواده راهی تهران شد و از طریق دانشگاه عالی استاد شهید مرتضی مطهری ، به همراه دوستان همکلاسی که در رشته علوم دینی و معارف تحصیل می نمود . راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل به منطقه حور العظیم شتافت و چند روز بعد از عملیات بدر، برادرکوچکترش هم در منطقه حور العظیم به عنوان رزمنده حضور داشت .، به منزل مراجعت نمود و در مقابل پرسش ما که ، که از محمد رضا خبر داری ؟! در جواب گفت : گویا زخمی شده و از عملیات جا مانده است. بنا به ناچار به لشکر حضرت رسول (ص) مراجعه نمودیم و جویای حال علیرضا شدیم و وقتی هم رزم وی عکس ایشان را دید گفت : شهید علیرضا به عنوان تخریبچی ما بود و چون پهلوی ایشان از سوی بعثیون مجروح شده بود ، برای کمک به سوی ایشان رفتم و به من گفت شما به دلیل حساسیت منطقه ، بروید و به بچه ها ملحق شوید و فقط عمامه را که در کوله پشتی ام قرار دارد برایم بیاورید تا پهلوی خود را با آن ببندم ، که پس از چند روز آگاه شدیم بعثیون بلای سر علیرضا که زخمی و مجروح بود رسید ند با هدف گرفتن گرفتن و اصابت گوله ای به سرش ، ایشان ار به شهادت می رسانند .ایشان در یکی از صحبت های خود با یکی از دوستانش به نام حـجت الاسـلام انصـاری اظهار می دارند که من دوست دارم مثل مادرم حضرت زهرا (س) مجهول باشم . ایشان هم از پلو تیر خورد و چیزی که می خواست همان جور شد .

سخن قرآن که ؛ کسانی که در راه خدا کشته شده اند و حیات خود را از دست داده اند ، مرده مپندارید که زندگانند و لکن اینگونه حیات را شما درک نمی کنید. در واقع قرآن دید انسان را گسترش داده و او را با حیاتی نوین آشنا می سازد. اما هنگامی می رسد که اینگونه زیستن و حیات ؟؟؟؟ پیدا می شود و انسان ناچار می شود یکی از آن دو را برگزیند و تلاش همه ی انبیاء این بوده است که انسان در این مسیر ؟؟؟؟ به انتخاب حیات جاوید بکشانند و این فریاد علی (ع) است که الحیات فی الموتکم قاهرین و للموت فی حیاتکم مقهورین. و آنچه را گه به عنوان یک پیرو ناچیز علی (ع) مرا به جبهه کشاند ، فرار از مرگ در رختخواب با چهره ی زردگونه که مرگ تحمیلی است ، بود. و آرزویم این بود که مانند مولایم حسین (ع) در میدان مبارزه گلگون به دیدار خدا بشتابم اما وصیت من به خانواده بزرگوارم این است که در این مصیبت روش صبر و مصیبت را در پیش گیرید که در رضایت حق تعالی است زیرا این وعده خداوند است که کسانی که در هنگام وارد شدن مصیبت به او رجوع می کنند ، از برای آن هاست سلام های مخصوص خداوند.

         

« از 2 »

جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1363/12/22
مـحل شـهادت :
منطقه هورالعظیم
عـملیـات :
بدر
نـحوه شـهادت :
مــــحل مـــــزار :
گلزار شهدای رشت
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

اطلاعات شهدا

  • این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .
تـصویر مـزار
grave shahid