شهید حجت فتحی فر بهمن ماه 1338 در خانواده ای با تقوا و متعهد در شهرستان رشت چشم به جهان گشود و در دامان پدری با نزاکت و زحمتکش و مادری مهربان تربیت یافت .
به علت شغل پدر که نظامی بود چند سالی در شهرهای بروجرد و آبادان زندگی کردند . حجت در مقطع سوم راهنمایی بود که مجدداً به همراه خانواده به زادگاهش مراجعت نمودند . وی از هوشی سرشار و استعدادهای بالا برخوردار بود و در عرصه کسب علم و دانش همیشه مورد تشویق مربیان و مدیران خود قرار می گرفت .
شهید حجت فتحی فر انسانی شجاع ، با تقوا و متدین بود و با کلام خدا انس عجیبی داشت . به نماز اول وقت اهتمام می ورزید و در عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر پیشقدم می شد . نسبت به شناخت مسائل سیاسی و اجتماعی از خود علاقه زیاد نشان می داد و در مطالعه کتب مذهبی و سیاسی مداومت داشت .
زمانی که وارد دبیرستان شد جزو دانش آموزان برتر بود و با علم و درایتی که در وی نهفته بود الگوی شایسته برای همسالانش محسوب می شد .
حجت از همان آغاز قیام و انقلاب ، شور انقلابی بودن را در وجودش احساس کرد و همگام با امت به پا خاسته در جریان حق طلبی برعلیه رژیم قدم در میدان مبارزاتی نهاد و ارادتش به امام در سیمای مؤمنش پیدا بود .
مسجد محمود آباد شهرستان رشت بهترین مکان برای فعالیت های مذهبی و سیاسی حجت و همرزمانش بود . وی با بیان شیوا و جذابش جوانان را مجذوب و برای وارد شدن به صحنه انقلاب ترغیب و تهیج می نمود .
شهید حجت فتحی فر در انجام کارهایش به نظم و انضباط سخت پایبند بود و هرگز از موانع مشکلات نمی هراسید . همیشه در کار ها جانب عدالت و انصاف را می گرفت و شهادت در راه خدا بزرگترین آرزویش بود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی کماکان در راه پیشبرد اهداف انقلاب تلاش می کرد و همزمان در سنگر علم نیز ساعی پر تلاش ظاهر می شد . پس از اخذ دیپلم در رشته ادبیات سال 1358 در کنکور دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه با رتبه عالی در دانشگاه پذیرفته شد . پس از پشت سر گذاشتن چند ترم از دانشگاه به جهت انقلاب فرهنگی مجدد به شهرستان رشت مراجعت نمود .
حجت مجدانه و با انگیزه ای مضاعف وارد نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد تا در راستای احیاء دستاوردهای انقلاب و حفظ ارزش های دینی ، فرهنگی و اعتقادی نقشی مؤثر ایفا نماید . همزمان با کار در واحد حراست فرودگاه شهرستان رشت در کلاس های ایدئولوژیکی و آموزش قرآن با تهیه مقالات علمی و عرفانی فعالیت های گسترده ای از خود نشان داد .
شهید حجت فتحی فر اسوه تقوا ، شهامت و نظم بود . هر آنچه می دانست با اخلاص و صداقت به کار می بست . او اهل عمل بود نه حرف . در حفظ بیت المال دقت و وسواس فراوان به خرج می داد .
سال 1359 با خانواده ای متدین و با ایمان وصلت کرد و زمینه های رشد و ارتقاء معنوی اش مهیا تر گردید . به جهت نیاز وی در جهاد سازندگی استان گیلان برای اداء تکلیف به آن سازمان رفت و در واحد گزینش و فرهنگی مشغول به کار شد .
شهید حجت فتحی فر اهل مبارزه و مجاهدت نفس بود . او در بسیج و مدرسه عشق تعلیم دیده بود و با شروع جنگ نابرابر و تحمیلی جهاد سازندگی را بهترین سکو برای پرواز بسوی سرزمین های حماسه و عشق دید و زمستان سال 1360 به ندای هل من ناصراً رهبرش لبیک گفت و رهسپار دیدار عاشقان شد .
شهید فتحی فر در مزرع سبز ایمان روییده و بالیده بود و در دشت پر از شقایق عشق تربیت یافت . سرانجام خود را به اوج قله شهادت رساند و در تاریخ 5/1/1361 با قامتی افراشته در منطقه عملیاتی رقابیه براثر اصابت گلوله دشمن به روضه رضوان و ضیافت دوست دعوت گردید و نامش در مجموعه سنگری از جنس عشق شهدای جهادگر ثبت شد و با رویی سفید و نورانی به قبله آرزوی خود که رسیدن به شهادت بود نایل آمد .
بسم الله الرحمن الرحیم
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست تا آب ما که منبعش الله اکبر است
در شگفتم که چه بگویم ! از مقصد یا از مقصود ، از امام یا از ماموم ، از کتاب یا از سنت ، از ولایت یا از امت ، هر آن چه که باید بگویم گفته شده و تمامی برادران شهیدم در سفارشات خود را آورده اند و حرفی برای ما باقی ننهاده اند ولی با این وجود از باب « و ذکّر انّ الذکری تنفع المومنین»
متذکر چند نکته می شوم :
اول این که از امت ارجمند خواهانم که امام را هرگز ترک نکنند و این بدان معناست که نصایح وی را گوش فراگیرند و بدان و بدان عمل نمایند . دوم این که اختلاف نکنند و از هواهای نفس به دور باشند . سوم این که خود را برای ظهور امام مهدی (عج) آماده سازند که فرج نزدیک است و آمادگی تقوا پیشگی است . و نیز خواهانم که تمامی کتب مرا در اختیار انجمن اسلامی و مسجد محله مان واگذارید . من همه آن ها را وقف و به عنوان صدقه جاریه به آن جا اعطا می نمایم .
در شگفتم که چه بگویم . از مقصد یا از مقصود . از امام یااز مأموم . از کتاب یا از سنت . از ولایت یا از امت . هر آنچه که باید بگویم گفته شده وتمامی بردران شهیدم در سفارشات خود آورده اند و حرفی برای ما باقی ننهاده اند .
اول اینکه از امت ارجمند خواهانم که امام را هرگز ترک نکنند و این بدان معناست که نصایح وی را گوش فرا گیرید و بدان عمل نمایند . دوم اینکه اختلاف نکنند و از هوای نفس به دور باشند . سوم اینکه خود را برای ظهور امام مهدی (عج) آماده سازند که فرج نزدیک است و وقت تقوا پیشگی است
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا من رسم به جانان یا جان ز تن بر آید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن بر آید
در ضمن اگر بلافاصله در جبهه شهید شدم ، بنا به فرما امام مرا غسل ندهید و کفن نپوشانید و اگر در غیر میدان نبرد شهید شدم ، مانند سایر مسلمین با من عمل کنید .
حجت فتحی فر
4/12/1360
بعد از شهادت پسرم حجت فتحی فر جای خالی اش در بین ما به گونه ای خاص احساس می شد . برادر کوچکترین فرزاد به تبعیت از اهداف و ارمان های متعالی شهید در پی فرصتی می گشت تا سلاح بر زمین افتاده برادرش را بردارد و برای مقابله با دشمن وارد جبهه های نبرد شود .هرکسی که برای بیان تسلیت و تعزیت به منزل مان می آمد از حسن خلق ورفتار و کردارنیک حجت صحبت می کرد و ازاینکه چه زود ازبین مان پرکشید ورفت اظهار تأسف می کردند .چندروزی از شهادت پسرم می گذشت که شبی او راخواب دیدم که به من گفت : مادرم ، پول رادیو را پرداخت کنید .صبح که از خواب بلند شدم تمام فکرو ذکرم رامشغول حرف های حجت کردم که منظورش از پول رادیو چه بود ؟!بعداز ساعتها کنکاشت فهمیدم پسرم رادیویی داشت وقبل از رفتن به جبهه برای تعمیر به یکی از دوستانش داده بود تا برایش درست کند . بلافاصله آماده شدم و به مغازه دوستش رفتم تا اگر طلبی ازشهیدم دارد اداء کنم .وقتی به مغازه ایشان رسیدم متوجه شدم دوست پسرم که نامش نادر بود برای گذراندن خدمت سربازی در پادگان خرمشهر به سر می برد حسی به من می گفت شهیدم مرا آگاه کرده تا حق الناس را بدهم ومن تمام تلاشم را کردم تا ایشان در آرامش باشند .چند روزی منتظر ماندم تا نادر به مرخصی آمد . سپس نزد ایشان رفتم و موضوع را برایش تعریف کردم . بعد شنیدن حرف هایم چشمانش پر از اشک شد و گفت : حاجیه خانم ، آقا حجت خیلی بیشتر ازاینها بر گردنمان حق دارد . اگر قرار باشد کسی حلالیت بگیرد . این ما هستیم نه شهید حجت فتحی فر . او باعث افتخار ما بودوخیلی ها آرزو داشتند تا گوشه ای از مرام ومعرفت ایشان را داشته باشند . خیالتان راحت که شهید عزیزتان هیچ حقی از کسی ضایع نکردند . انشاء ا… در روزقیامت شهدا ما را شفاعت کنند .پس از آنکه صحبت های نادر تمام شد نفس راحتی کشیدم و از اینکه توانستم وظیفه ام را در قبال خواسته پسر شهیدم به خوبی انجام دهم بسیار خرسند شدم .
“نقل از مادر شهید“
با آنکه یکسال نیم از برادرم حجت بزرگتر بودم اما از نظر عاطفی و ارتباطات مذهبی و اعتقادی بسیار به هم نزدیک بودیم . با توجه به آنکه در خانواده ای مذهبی و پایبند به اصول و مکارم دینی تربیت شدیم عطش شناخت مبانی اسلامی و اعتقادی در من و حجت روز به روز افزونتر می شد .هنوز طوفان انقلاب در کشور جریان نگرفته بود و همچنان رژیم منفور و دجال پهلوی در صدد ایجاد خفقان و رعب و وحشت در جامعه بود و با جریانات انقلابی و ضد رزیم سریعأ برخورد می کرد .من و برادرم حجت نوار های تلاوت قرآن را می خریدم و برای آشنایی بیشتر با مضامین و محتوای کلام الهی با ترجمه اش سعی می کردیم پی به فرامین و احکامی که از جانب خداوند بر انسان ها نازل شده است را بهتر درک کنیم .در کنار مونس شدن با قرآن کتاب های مذهبی و اعتقادی که توسط علمای جلیل القدر مان به رشته تحریر در آمده بود را می خریدیم و به نوبت مطالعه می کردیم و در راستای محتوا و مفاهیم آن با هم مباحثه می کردیم .هر چقدر که به رشد معنوی و تکامل انسانی نزدیکتر می شدیم درک محیط و جریانات پیرامون و حاکم بر جامعه برایمان راحت تر بود . تا اینکه صدای امت مسلمان و ظلم ستیزمان بربلندای کاخ ظلم طنین انداز شد و لرزه بر اندام عمال رزیم نشست .با شناخت و ارتباط نزدیکی که من و حجت با دایی خودمان داشتیم و می دانستیم که ایشان از مبارزان ضد رزیم است نزدشان رفتیم و از مکنونات درونی خود نسبت به انقلاب و امام برایشان حرف زدیم . بعد از صحبت های ما لبخندی زد و از اینکه ما برادر و خواهر توانسته بودیم با همان امکانات محدود علم و آگاهی و پایه های اعتقادی خود را تا آن حد بالا ببریم برایش جالب بود .از آن پس به اتفاق دایی مان در مراسم و مجالس وذهبی و انقلابی بطور مخفیانه شرکت می کردیم و هر چقدر که به روز های اوج درگیری و تظاهرات نزدیکتر می شدیم فعالیت های من و حجت بیشتر می شد .با آنکه فضای جامعه پر بود از ظلم و جنایت مزدوران ساواک و به طرز بی رحمانه ای با انقلابیون برخورد می کردند . ولی زمانی که در کنار برادرم حجت بودم صلابت و ایمانی که در ایشان بود به من دلگرمی می داد و باعث می شد تا تشویش و نگرانی ام از بین برود .
“نقل از خواهر شهید”
رزیم منفور پهلوی با دیدن موج عظیم انقلاب و جوانان عاشق امام که روز به روز عرصه را بر حکام رژیم تنگ ت می کردند ، برای بقای خود و حفظ حاکمیت از هیچ جنایتی فرو گذار نبود .هر روز تعدادی از جوانان غیرتمندو غیور کشور عزیزمان در راه خدا و اسلام به شهادت می رسیدند اما صفوف تظاهر کنندگان و مخالفان بیشتر و بیشتر می شد .پسرم حجت و خواهرش در هر فرصتی خود را به صف انقلابیون می رساندند تا اعتراض خود را نسبت به حکومت ابراز نمابند .از یک سو پدرشان ارتشی بود و می دانست که مزدوران رژیم تا چه حد جلاد و شقاوت دارند و برای خاموش کردن شعله های خشم مردم از انجام هر جنایتی فروگذار نخواهند بود . از سوی دیگر آنقدر جو و شرایط موجود پر مخاطره و نگران کننده بود که هر بار حجت و خواهرش از منزل خارج می شدند دلشوره و اضطراب لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت . به همین دلیل سعی کردم کاری کنم تا کمتر وارد عرصه تظاهرات و راهپیمایی ها شوند .وقتی پسرم حجت و خواهرش از نیت و علت ممانعت ها مطلع گشتند بسیار غمگین و ناراحت شدند . هرگز نسبت به خواسته و نظرمان اعتراض نمی کردند و در نهایت احترام صبر و تحمل را پیشه کردند . تا اینکه یک شب خوابیدم و در عالم رویا حضرت امام خمینی را خواب دیدم که رو به من کردند و فرمودند : چرا به فرزندان خود اجازه نمی دهید تا برای اسلام و قرآن در مقابل قیام کنند ؟نیمه های شب بود که از خواب پریدم . تا آن روز چهره مبارک امام را ندیده بودم . دیگر خوابم نبود . مدام به خوابی که دیده بودم فکر می کردم . صبح شد و خوابم را برای پدرشان تعریف کردم .بعد از دیدن آن خواب فهمیدم فرزندانم انتخاب شده اند تا برای دین خدا و مبارزه با ظلم جان فشانی کنند و اگر من بخواهم این توفیق را زا آنها سلب کنم مسلماً در حق شان جفا کرده ام . سپس مهر مادری را نادیده گرفتم و برای پیروزی حق بر باطل و برافراشته شدن پرچم اسلام به انها اجازه دادم تا مسیری را که انتخاب کرده اند را ادامه دهند .وقتی حجت و خواهرش دیدند که با اطمینان خاطر رضایتم را برای حضورشان در تظاهرات اعلام کردم به هم نگاهی کردند و سپس با چشمانی پر از اشک مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند و از آن روز به بعد تا به ثمر رسیدن انقلاب لحظه ای سنگر مبارزه را خالی نگذاشتند .
“نقل از مادر شهید“
پسرم حجت فتحی فر جوانی فهیم و بادرایت بود و زمانی که وارد عرصه انقلاب شد از آگاهی و شعور سیاسی قابل توجهی برخوردار بود در کنار تحصیل علم به همراه خواهرش تلاش می کردند تا از نظر اعتقادی به تکامل و شعور معنوی و سیاسی برسد و با آگاهی کامل اهدافش را دنبال نمایند .وی هم در عرصه انقلاب خوش درخشید و هم در سنگر کسب علم و دانش لحظه ای قصور نکرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن اخذ دیپلم در کنکور دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد .الحق که حجت هم مرد جنگ بود و هم مرد عرفان . چنان با شوق و اشتیاق مطالب مذهبی و انجام فرایض دینی را پی می گرفت که برای تمام اعضای خانواده و سایر دوستان و آشنایان به عنوان یک الگو محسوب می شد .با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها به زادگاهش آمد و در نهاد مقدس سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد . در کنار خدمت به انقلاب و نظام هرگز از مطالعه و بالا بردن سطح علمی خود غافل نبود . در تفسیر آیات قرآن و علوم حدیث مهارت چشمگیری داشت و زکات علمش را با برپایی کلاس های عقیدتی و آموزشی به دیگران پرداخت می کرد .یک روز پسرم حجت را صدا زدم و گفتم : برایت خانمی محجبه و مومنه ای را در نظر گرفته ام چون احساس می کنم وقت آن رسیده تا ازدواج کنید .بعد از شنیدن پیشنهادم با شرم و خجالت سرش را پایین انداخت و گفت : مادر جان ، حالا زود است . اما چون احترام به خواسته والدین واجب است من حرفی ندارم . اما همانطور که خودتان می دانید و شناختی که از روحیات من دارید باید همسر آینده ام دارای خصایصی باشد که به آرمان ها و ارزش هایم نزدیک باشد به نظر حجت گذاشتیم . بعد از هماهنگی جلسه ای ترتیب دادیم تا پسرم با فرد مورد نظر صحبت کند . جالب اینکه حجت در هر زمینه ای که از ایشان سوأل می کرد با جوابی منطقی و قاطع روبرو می شد .بعد از پایان صحبت رو به من کرد و گفت : مادر جان ، الحق که عروس خوبی انتخاب کرده اید زیرا از هر نظر با همدیگر تفاهم داریم چون نتوانستم حتی یک مورد پیدا کنم که به ایشان نمره منفی بدهم .بعد از طی مراسم اولیه همانگونه که خودشان توافق کرده بودند مراسم ازدواج شان را در مسجد محمود آباد شهرستان رشت به ساده ترین نحو برگزار کردند .پسرم حجت فتحی فر رشد ، تعالی و سعادت خود را در شناخت ارزش های اخلاقی و تربیت در مکتب ناب محمدی می دانست . بنابراین هدف عالی خود را برای رسیدن به فضایل کمال و مکارم اخلاقی به عنصر عشق و ایمان پیوند زد تا هم وجودش و هم هجرتش باعث فخر و مباهات لشکر اسلام باشد .
“نقل از مادر شهید“
بعد از آنکه پسرم حجت ازدواج کرد فراخور نیاز از سپاه به عنوان مسئول فرهنگی و عقیدتی به سازمان جهاد سازندگی استان گیلان منتقل شد تا بتواند در آنجا بهتر و بیشتر به انقلاب و مردم خدمت کند .با شروع جنگ تحمیلی مدام حال و هوای رفتن به جبهه را در سر می پروراند . تا اینکه یک روز به منزل آمد و گفت : مادر جان ، با توجه به شرایط کنونی و تهاجم دشمن به کشورمان تصمیم گرفته ام به جبهه اعزام شوم اما می خواهم برای رفتن رضایت شما نیز باشد .بعد شنیدن خواسته حجت کمی مکث کردم و در جوابش گفتم : پسرم ، شما که تازه ازدواج کرده اید و دانشجو هستید . با استعداد و هوشی که در شما هست می توانید به تحصیل خود ادامه دهید و در کسوت معلمی نیز به جامعه و مردم خدمت کنید و عده کثیری از جوانان را در مسیر انقلاب و اسلام هدایت نمایید . حجت همیشه در انجام کار هایش اولویت ها و تقدم و تأخیر را مد نظر داشت و برای انکه جواب مناسبی در مقابل پیشنهادم بدهد چنین گفت :مادر جان ، امروز روز جهاد است و کشورمان توسط استکبار و نیروهای دشمن در خطر است . اگر نتوانیم جلوی تهاجم و تجاوز آنها را بگیریم هرگز نمی توانیم با آرامش و آسایش زندگی کنیم . من هم به عنوان یک انسان مسلمان نباید در این شرایط رهبر خود را تنها بگذارم .وقتی که به حرف های حجت گوش می دادم صذاقت و پاکی را در چشمانش می دیدم . باز هم روزهای انقلاب برایم تداعی شده و احساس کردم باز هم باید احساسات مادریم را کنترل کنم تا مسیر حرکت را برای سرباز اسلام هموار کنم .شهید حجت فتحی فر از جمله دلباختگانی بود که شوق حضور در جبهه ها و اداء فریضه وجودش را تسخیر کرده بود و برای رسیدن به سر منزل مقصود در تکاپوی پرواز سرخ با کاروان جهادگران حماسه ساز ، زمستان سال 1360 قدم به میدان نبرد با کفر نهاد و در منطقه غرب حماسه ساز لحظه های ناب ایثار شد تا پیشانی خضوع بر محراب عشق گذارد و وضوی خون بگیرد .سرانجام با آغازین روز های بهار طبیعت 1361 بر اثر اصابت گلوله بر قلب تپنده جهادگر سنگر عشق غنچه های شهادت در بوستان وجودش شکوفه زدند تا در زمره پاکبازان انصارا… به جاودانگی برسد .
“نقل از مادر شهید“
جـــــزئیــــات شـــــهادت
تـاریخ شـهادت :
1361/01/05
مـحل شـهادت :
رقابیه
عـملیـات :
فتح المبین
نـحوه شـهادت :
تیرمستقیم به ناحیه قلب و شکستگی کتف
مــــحل مـــــزار :
گلزار شهدای شهر رشت
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید